شورش ضد متن

چند روز پیش بی‌هدف در کتابخانه‌ی اداره قفسه‌ها را جست‌وجو می‌کردم و ناگهان به کتابی برخورد کردم که هم فوق‌ العاده مرا ذوق زده کرد و هم حال‌ام را گرفت! علی‌الظاهر تا به جایی که من پیگیر ماجرا شده‌ام، تنها کتاب مفصلی که به انگلیسی درباره‌ی عین‌ القضات همدانی وجود دارد به قلم حمید دباشی نوشته است: این همان کتابی است که یافتم.

برای دیدن تصویر بزرگتر پشت جلد کتاب، این‌جا را کلیک کنید.نام کتاب دباشی این است: «حقیقت و روایت: اندیشه‌های نابهنگام عین القضات همدانی». کتاب را انتشارات کرزن در سال ۱۹۹۹ منتشر کرده است. این کتاب ۶۷۱ صفحه‌ای تنها کتابی است که با این همه تفصیل به زبان انگلیسی درباره‌ی عین‌القضات موجود است. جسارت می‌کنم و می‌گویم که در زبان فارسی هم هیچ کتابی به این تفصیل درباره‌ی این چهره‌ی محبوب من وجود ندارم. به جز کتاب مختصر و در عین حال پربار نصرالله پورجوادی («عین القضات و استادان او») و کتاب مفصل‌تر دکتر غلامرضا افراسیابی («سلطان العشاق») من به اثر مستقل و مفصلی درباره‌ی عین القضات همدانی برخورد نکرده‌ام مگر در کتب تاریخ ادبیات یا تصوف در خلال مقالات و غیره و ذلک. آربری هم البته کتابی به انگلیسی درباره‌ی عین القضات دارد که بسیار کم حجم است و با کار دباشی برابری نمی‌کند. کتاب دباشی مقدمه‌ای مفصل دارد که در آن نویسنده روش کار خود را شرح داده است (که البته گاهی اوقات به تکرار و اطاله‌ی کلام می‌انجامد). نویسنده آشکارا موضعی دارد که کار او را با کار سایر محققین متفاوت می‌کند: او عملاً و رسماً تلاش کرده است از نگاه «شرق‌شناسانه» و «آکادمیک» فاصله بگیرد و در عوض تمام کوشش او بر این است که تصویری انسانی و همدلانه از عین القضات و دغدغه‌های وجودی و احوال بشری او ارایه دهد.

عین القضات در سراسر کتاب در مقام متفکری دردمند ظاهر می‌شود که تمام هنجارها و عرف‌های جاری زمان خود را در هم شکسته است و نگاهی تازه به دین، نبوت و تجربه‌ی دینی دارد. عین القضات، چنان که دباشی به خوبی او را تصویر می‌کند، قلم به دست می‌گیرد اما در واقع خود اوست که در دست نویسنده‌ی پنهان قلمی می‌شود که سخنان او را تلقین و تحریر می‌کند. عین القضات اسیر اقتضائات نوشتن صوفیانه نیست. در بند آداب و رسوم متعارف عارفانه هم نیست. اگر عین القضات عرفانی هم دارد، عرفان‌اش خیلی شخصی‌تر و تجربی‌تر است تا عرفان سازمان‌ یافته و رسمی صوفیان و عرفان هم عصر او. به قول استاد شفیعی کدکنی (این را از خودش شنیده‌ام،‌ جایی این تعبیر را نخوانده‌ام) «عین القضات پیر بی‌ مرید بود».

زمانی تا همین هفته‌ی پیش یکی از سوداهای من نوشتن کتابی مفصل درباره‌ی عین القضات همدانی بود! به این دلیل است که می‌گویم حال‌ام گرفته شد وقتی این کتاب را دیدم. نثر کتاب دشوار است و نویسنده در بسیار جاها عنان خیال و قلم را رها کرده و واژه‌سازی‌های فراوانی کرده است. دباشی، جدا از ارایه‌ی بستر تاریخی زندگی عین القضات و ارایه‌ی روش خود، عمدتاً بر چهار اثر قاضی شهید، یعنی مکتوبات، تمهیدات، زبده الحقایق و شکوی الغریب تکیه دارد و بسیاری از نقل قول‌های او از این آثار است. و در حقیقت از ورای همین چهار اثر است که می‌توان چهره‌ی عین القضات را بدون نقاب دید. هنوز یک پنجم کتاب را بیشتر نخوانده‌ام،‌ اما عجالتاً این مختصر را می‌نویسم تا اگر کسی این کتاب را نخوانده است و بی‌خبر از وجود آن است خبر از آن داشته باشد. برای من یکی که خبر خیلی خوشی بود. خیلی ذوق کردم دیدم چنین کتابی درباره‌ی محبوب دوره‌ی نوجوانی و جوانی من وجود دارد.

بایگانی