از مصایب فرهنگ!

ما ایرانی‌ها مردمانی هستیم با فرهنگ و با پیشینه‌ای بسیار درخشان و مشعشع. عالمی هم کتاب و اندیشه پشت سر ما هست. اما به همان اندازه که غنا داریم، آفت هم داریم. به همان اندازه که شاید «عبادت» داشته باشیم، «عادت» هم زیاد داریم. این آفت‌ها و عادت‌ها، همیشه ریشه‌ی مدنیت و پیشرفت ما را می‌زنند. دریغ بزرگترم این است که این آفت‌ها و عادت‌ها را اتفاقاً نباید چندان میان عموم مردم – به تعبیر دیگر میان عوام –  جست‌وجو کرد. آن‌ها که عمدتاً در زمره‌ی ارباب اندیشه و صاحبان فکر،‌ روشنفکران، هنرمندان، سینماگران، نویسندگان و سیاست‌مداران هستند، سلسله‌جنبان‌های اصلی فلج فکری و اجتماعی ما هستند.

تمام ابعاد و شئون زندگی اجتماعی، فرهنگی و سیاسی ما به هم پیوسته است. سیاست ما از اندیشه‌ی دینی ما، فرهنگ قومی و اجتماعی و خصلت‌های کهن تاریخی ما سرچشمه می‌گیرد. خواص ما هم در همین فضا می‌بالند و می‌رویند. مدت‌ها پیش نوشته بودم که پیکره‌ی روشنفکری ما موجود عجیب‌الخلقه‌ای است که اعضای‌اش سنخیت و هماهنگی با هم ندارند. دوستان فراوانی بابت نوشتن آن جملات ملامت‌ام کردند. اما هنوز بر همان باورم. وقتی می‌گویم روشنفکر، مقصودم یک یا دو نفر خاص نیست. از این گذشته من و شما نمی‌توانیم معیار داوری درباره‌ی یک اندیشمند را تنها در نوع رابطه‌ی شخصی و فردی که با ما دارد بگیریم. شاید اندیشمندی را پیدا کنیم که وقتی با ما برخورد می‌کند مجسمه‌ی فضایل باشد، ولی در برخوردهای عام‌تر و حتی در داوری‌های اجتماعی و مخصوصاً سیاسی (که این روزها باب شده است روشنفکران برای وزن‌کشی راست می‌روند سراغ سیاست!)، فجایعی باشند تمام عیار. ما نمی‌توانیم روی یکی دو نفر انگشت بگذاریم و بگوییم اندیشه، هنر، دین‌داری، سیاست‌ورزی و روشنفکری یعنی همین. نه، به نظر من «فرهنگ» ما به معنای اعم‌اش مجموعه‌ای است از همه‌ی این افراد. این‌ها هستند که همگی با هم سیمای فرهنگی ما را شکل می‌دهند.

بگذارید خلاص‌تان کنم: همگی ما به نحوی در استمرار این قضیه مؤثریم – حتی شخص شخیص بنده! صاحب سیبستان، چندی پیش یادداشتی نوشت با عنوان «ضدیت با شبکه» که به صراحتی بی‌نظیر تمامی نگرانی‌ها و دغدغه‌های شخصی مرا هم در این یکی دو ساله منعکس کرده بود. چرا ما نمی‌توانیم کار جمعی و گروهی انجام بدهیم و به صورت شبکه کار کنیم؟ دلایل سر راست و روشن‌اش را صاحب سیبستان به شیوایی هر چه تمام‌تر نوشته است و تنها شما را به خواندن مجدد آن دعوت می‌کنم. آن یادداشت وجه عمومی‌تری نیز دارد که بسیاری از فعالیت‌های فرهنگی ما را در بر می‌گیرد. کار فرهنگی، تعارف و لوطی‌گری بر نمی‌دارد. کار فرهنگی تعهد عملی می‌خواهد و پای‌بندی جدی به حرفی که آدم می‌زند. اروپایی‌ها در این کارها ید طولایی دارند و غریب نیست اگر آن‌ها همیشه در این زمینه‌ها از ما جلوترند، حتی اگر در بسیاری مواقع ضریب هوشی‌شان از ما پایین‌تر باشد. آن‌ها خیلی ساده برای کارشان سیستم دارند و ما نداریم. آن‌ها وقتی بگویند کاری را انجام می‌دهند، به هر ترتیبی شده خود را مقید انجام آن می‌کنند و اگر نشد تا ابد شرمسار خود و طرف می‌مانند. ما این‌جوری نیستیم. روی هوا قول‌ می‌دهیم و وعده‌ها می‌دهیم کرور کرور. پای عمل این‌ها را فراموش می‌کنیم و اگر هم کسی از ما بپرسد که چرا چنان کردید، طلب‌کار می‌شویم و تمام زندگی طرف را جلوی چشم‌اش حاضر می‌کنیم و عیب و ایرادها از او می‌گیریم بی‌شمار!

بگذارید یک غر نهایی بزنم و قلب سخن‌ام را بازگو کنم. روزگاری بر صدر سایت کذایی لوح (که پیش‌تر درباره‌ای نوشته‌ام) عنوانی بود در باب نسبت فرهنگ و سیاست. الآن برش داشته‌اند (شاید فهمیده بودند چه سوتی عظمایی است) و دقیقاً یادم نیست عین عبارت چه بود. اما به هر روی آن‌ها داشتند چیزی می‌گفتند از نسبت میان سیاست و فرهنگ که فرهنگ است که سیاست را می‌سازد یا چیزی شبیه به این. البته همه‌ی این حرف‌ها در قالب و بستر اندیشه‌ی سیاسی جزمی و ایدئولوژیک آن‌ها بود. وقتی که سیاست و دغدغه‌های سیاسی سایه‌ی سنگین خود را بر سر فرهنگ و اندیشه‌ی ما می‌اندازند، فکر کردن ما مُعوجّ می‌شود و شرطی. وقتی سیاست این اندازه گره بخورد به اندیشه‌ی ما که نتوانیم هیچ چیز دیگری را، حتی انسانیت را، فارغ از سیاست ببینیم، به تدریج فرهنگ ما رو به زوال می‌رود و می‌شویم مشتی آدم معمولی با دغدغه‌هایی مبتذل. فرهنگ و ادبیات را باید از دام سیاست‌زدگی و شعار زدگی رهانید، چه این شعارها از جنس شعارهای حکومتی وطنی باشد، چه از جنس شعارهای خارج از وطن و اپوزیسیون‌وار.

همه‌ی این غرغرها را کردم برای دعوت به چند چیز ساده:‌ وفای به عهد، تعهد به قراری که با دیگران می‌گذاریم، توقع معقول داشتن از هر کسی، پرهیز از ورود در عرصه‌هایی که اصلاً کار ما نیست و از همه مهم‌تر یک چیز نهایی:‌ یادمان باشد که فردا اگر حرکتی فرهنگی در همین عرصه‌ی وب شروع شد، پشت‌اش را بلافاصله خالی نکنیم. فقط وعده‌های باد هوایی ندهیم. همان
لحظه بلافاصله عمل کنیم. مرد و مردانه پای حمایت آن بنشینیم و رنگ سیاست و دغدغه‌های رایج خود را به آن نزنیم. فردا اگر سایتی دیدیم که به استقلال دست و پا می‌زند خود را از گرداب شعارهای روز و رایج برهاند، ابرو گره نکنیم و سعی هم نکنیم که رنگ فکر خود را به تمام مجموعه‌اش بزنیم. به استقلال‌اش حرمت بگذاریم و مصداق این بیت مولوی نشویم که:

هر درونی کو خیال‌ اندیش شد
گر دلیل آری، خیال‌اش بیش شد!
همین.

پ.ن. تمام این‌ها را نوشته بودم و «غرغر» کرده بودم که نوید افتتاح «هفتان» را بدهم بدون این‌که رازی از پرده برون بیفتد. باری سید خوابگرد خود شرح ماجرا را چنین داده است: هفتان دات کام!

بایگانی