هفتهی گذشته، دکتر سروش در روایت آن داستان پر آب چشم در سالگرد دکتر شریعتی، از پدر مرحوم شریعتی یاد کرد که گفته بود در این مصیبت تنها یک چیز است که مایهی تسکین من است و آن این است که تمام اینها زیر چشم خدای عالم رخ میدهد. قصهی ملت ایران هم جز این نیست. حکایت عمل و اندیشهی سیاسی چیز دیگری است، اما مؤمنین میدانند که شفقت و رحمت خدای بر بندگان بسی بیش از شفقت و رحمت مدعیان آن است و خدای عالم بندگان خویش را رها نمیکند. شاید بگویند این سخنان از سر بیعملی و یأس است، اما به گذشته که بنگریم میبینیم که آنها که به زعم خویش دغدغهی ملت و آزادی داشتند، تلاش خود را کردند و حاصل این تلاش را هم در شکستی ناباورانه دیدند – این یعنی قضا؟ اما هر اندازه که سرنوشت این ملت به دست خودشان است و در رأی صندوقها تصویر شده است، خدای عالم را خزانهی رحمت و شفقت تهی نشده است و دست بسته هم نیست. اما این سوی ماجرا را هم نباید از یاد برد که: « إِن تَمْسَسْکُمْ حَسَنَهٌ تَسُؤْهُمْ وَإِن تُصِبْکُمْ سَیِّئَهٌ یَفْرَحُواْ بِهَا وَإِن تَصْبِرُواْ وَتَتَّقُواْ لاَ یَضُرُّکُمْ کَیْدُهُمْ شَیْئًا إِنَّ اللّهَ بِمَا یَعْمَلُونَ مُحِیطٌ- اگر به شما خیرى برسد ایشان را اندوهگین کند و اگر به شما بدى (و ناخوشى) رسد، از آن شاد مىشوند؛ و اگر شکیبایى و پارسایى ورزید، بدسگالى آنان شما را هیچ زیانى نرساند؛ که خداوند به کار و کردار آنان چیره است.» (آل عمران،
گفت بهلول آن یکی درویش را / چونی ای درویش واقف کن مرا
گفت چون باشد کسی که جاودان / بر مراد او رود کار جهان
سیل و جوها بر مراد او روند / اختران زانسان که خواهد آن شوند
هر کجا خواهد فرستد تعزیت / هر که را خواهد ببخشد تهنیت
سالکان راه هم بر کام او / ماندگان راه هم در دام او . . .
چون رضای حق رضای بنده شد / حکم او را بنده و خواهنده شد
هر کجا امر قدم را مسلکی است / زندگی و مردگی پیشاش یکی است
بهر یزدان میزید نه بهر گنج / بهر یزدان میمرد نز خوف و رنج
هست ایمانشان برای کار او / نه برای جنت و اشجار و جو
ترک کفرش هم برای حق بود / نه ز بیم آنکه در آتش رود
آنگهان خندد که او بیند رضا / همچو حلوای شکر او را قضا
بندهای کش خوی و خلقت این بود / نه جهان بر امر و فرماناش رود؟
پس چرا لابه کند او در دعا / کای خداوندا بگردان این قضا
پس چرا گوید دعا الا مگر / در دعا بیند رضای دادگر؟
وانکه نبود از رضا بهرهپذیر / در حسد افتاد و دارد صد زحیر
چون نشد راضی به امر کن فکان / دادهی حق را نخواهد با کسان!
هر که را باشد مزاج و طبع سست / او نخواهد هیچ کس را تندرست!
دان که هر بدبخت خرمن سوخته / مینخواهد شمع کس افروخته!
(قرائت با صدای دکتر سروش؛ صص
مطلب مرتبطی یافت نشد.