«آوردهاند که شیخ ما ابوسعید، قدس الله روحه العزیز، در نیشابور با جمعی بزرگان نشسته بود، چون استاد امام بلقسم قشیری و شیخ بومحمد جوینی و استاد اسمعیل صابونی. هر یکی سخنی میگفتند در آنک در شب وردِ ما چه باشد و به چه ذکر مشغول شویم. چون نوبت به شیخ ما رسید از شیخ سؤال کردند که «وردِ شیخ در شب چیست؟» شیخ ما گفت: ما همه شب میگویید «یا رب! فردا صوفیان را چیزی خوش ده که بخورند.» ایشان به یکدگر اندر نگرستند و گفتند: «ای شیخ! این چه ورد باشد؟» شیخ ما گفت: «مصطفی صلوات الله و سلامه علیه گفته است:ان الله تعالی فی عون العبد مادامَ العبدُ فی عون اخیه المسلم.» ایشان جمله اقرار دادند که وردِ شیخ ما تمامتر است، و هیچ وردی ورای این نیست.
دقیقه در این حکایت این است که شیخ بدیشان نمود که از وردی که شما میخوانید و نمازی که میگزارید، برای ثواب آخرت و طلبِ درجت میکنید و این هم نصیبِ نفسِ شماست. اگر نیکی میطلبید هم برای نفسِ خویش میخواهید. و همگی روزگار و اوراد و دعواتِ ما موقوف و مصروف است بر نیکی خواستن برای غیری. پس از این تمامتر. چنانکه در سخنانِ یکی از مشایخ بزرگ است که در مناجات میگفت: «خداوندا! اعضا و جوارحِ مرا روز قیامت چنان گردان که هفت طبقهی دوزخ از آن پر گردد، که هیچ کس را جای نماند. پس هر عذاب که همه بندگان خویش را خواهی کرد بر نفسِ من نه، تنها، تا من داد از نفسِ خویش بستانم و او را به مرادِ خویش نبینم و همه بندگانِ تو از عقوبت خلاص یابند.» خصومت این طایفه با نفسِ خویش و شفقت ایشان بر خلق و بندگان حق سبحانه و تعالی چنین بوده است.»
(اسرار التوحید، بخش اول، ص ۲۲۶)
برای من گوهر دین همین چیزهاست. و این چیزها اصلاً چیزهایی تازهای نیست. نه مبتدع است و نه کار اهل بدعت. به مذاق ملایان و بعضی از «فقها» خوش نمیآید. اما فقیهتر از آن کسی که بر خلق خدا شفقت دارد در عالم کیست؟ فقیهتر از آنکه با هوای نفس خود میستیزد و تا این اندازه مراقبت نفس میکند چه کسی است؟ فقیهتر از کسی که در کار مردم داوری نمیکند و امید مردم را از رحمت خدا منقطع نمیکند چه کسی است؟ و نافقیهتر از آنکه پیوسته به مردم مژدهی دوزخ میدهد و عمودِ آتشین نشانشان میدهد، کیست؟ دین و ایمان برای من این چیزهاست. این بوسعید از دوران کودکی همراه من بوده است. الآن نفس گرماش را در لحظهلحظهی زندگیام جاری کرده است و تمام آنچه را آموختهام و پروردهام، آبیاری میکند. صحبت گرم میخواهی و نفسِ گیرا؟ با چنین آدمهایی باید نشست و خاست!
مطلب مرتبطی یافت نشد.