تا به حدی که آهسته دعا نتوان کرد!

خدا از سر تقصیرات ما بگذرد. ولی مگر این رفیق فیلسوف ما کوتاه می‌آید؟ حتماً مجادله‌ی قلمی سعید حنایی کاشانی را با خانم آروین دنبال کرده‌اید. سعید به پر و پاچه‌ی یکی پیچید و البته زبان‌اش – مانند همیشه – زبانی بود که درشت بود و خواننده‌اش را می‌رماند. این جنبه‌‌اش برای من مهم نیست. محض کنجکاوی و فضولی، بخش‌هایی را از سه نوشته‌ی سعید در این بحث انتخاب کرده‌ام که بد نیست این‌ها را در کنار هم ببینیم. از نخستین جمله شروع کنید و بروید سراغ آخرین جمله.
۱. «…خانم دکتر جوان و اخمو و عصبانی…» (از ویرگول‌های زیادی)
۲. «…من نمی‌دانم خانم آروین تاکنون چند مقاله ترجمه یا ویرایش کرده‌اند یا نمرات آزمون زبان تافل‌شان چقدر بوده است که در دوره‌ی دکتری قبول شده‌اند، اما یک چیز مسلم است و آن این است که در اینجا ایشان در حال قمپز در کردن به زبان فارسی از زبان انگلیسی یاری جسته‌اند تا عوام نادان را مرعوب زباندانی خود کنند…» (از داستان «ویرگول» و «نقطه»)

۳. «…افسارگسیختگی قلم و گندیدگی جان و روان و بی‌بهرگی از هرگونه شرم و حیا و پوشیدن جامه‌ی دریدگی و وقاحت و سلیطگی و پتیارگی…» (از با چشمان شعله‌ور!)
۴. «…دوشیزه‌ی مکرمه و فاضله و جمیله‌‌ای…» (از با چشمان شعله‌ور!)
جسارت نمی‌کنم این‌ها را تحلیل کنم. ولی پررویی می‌کنم و می‌گویم جمله‌‌های ۱ و ۴ ارتباط مضمونی و معنایی با هم دارند و جمله‌‌های ۲ و ۳ نیز. اما از دو سوی مختلف طیف. منحنی سینوسی بالا را خوب بررسی کنید. در جمله‌های اول و آخر مهر هست و محبت و خوش‌آمدن. در جمله‌های ۲ و ۳ عصبانیت هست و طعنه و کنایه و خشم. به هر حال آدم‌های مختلف با هم فرق دارند. یادم هست بانو زمانی گفته بود آدم‌ها دو دسته‌اند: یا سعید حنایی کاشانی‌اند یا غیر او! و سعید برای خودش ملتی است.

بایگانی