داشتم دوباره یادداشت کیوان را میخواندم. جایی نوشته بود از کسانی که به این «شهر شلوغ» آوردهام. من ملکوت را شلوغ نمیدانم و شلوغ هم نمیخواهم. اینجا هزار و یک شرط دارد:
قدم منه به خرابات جز به شرطِ ادب
که ساکنان درش محرمان پادشهند
***
افاضات خاطرِ سلطان به قرار زیر است:
ارادهی همایونی بر این تعلق دارد که مجال تردد هیچ صادر و واردی بدون اذن مستقیم قبلهی عالم و مشورتِ مشاوران اعظم صادر نشود. ملکِ ملکوت را ولیعهدی است که او را رخصت تصرف در پارهای از کلان تصمیماتِ شهریارانهی ما هست. میرزا عباس قلیخان معروفی، صاحبِ «حضورِ خلوتِ انس»، ولیعهدِ اقلیم ملکوت است که جواز پارهای امور را صادر میکند و به سفارشات مدبرانهی او گروهی از رندانِ خراباتنشین را بر سفرهی پر فیضِ وادیِ ملکوت نشاندهایم.
باری چنان نپندارید که واپسین حد تنفیذِ اوامر و نواهی و تصویبِ رقعات و منشورهای سلطانی در زبان و بیان میرزا عباس خان میگذرد. بانوی صاحبِ چای تلخ هم البته واجد اقتداری بس شگرف است که در تجلیات گونهگون به ظهور است و آن ماهِ منیرِ فلکِ ملکوت را نیز بلاتردید در این میانه، وجاهتی است و مرتبتی، تا مقامِ ولایتعهدیِ میرزا عباس خان مایهی رشکِ خاطر علّیهی مکرّمه نگردد! همچنین در طیّ مراتب حضور حاصل نمودن در این بارگاه نورافزار، عبور از وادیهایی پرخوف واجب است و گذشتن از هفتخوانی که هر بیگانهای را یارای آن نیست. آخرین سخن را که مدارِ منویات همایونی است چنین باید گفتن که در این سرزمین، صدورِ منشورِ احکام به صوابدیدِ بلندمرتبگان و اشارتِ صاحب منزلتان و مقربانِ درگاه منوط است. باقیِ سخنان را جز به تفصیل نمیتوان گفت و شرح و بسط هر نکتهای را غموضی هست و هر خاطرِ ضعیفی را احتمالِ آن نیاید.
مطلب مرتبطی یافت نشد.