تیر ۳۰, ۱۳۸۲

چی شنیدم؟

کسی گفت که من عاقلم یا عاقل شده‌ام؟ اشتباه فرمودید! نه عزیزِ من! به این سادگی‌ها نمی‌شود. اگر برگردم بدجوری برمی‌گردم. انتهای ارتداد می‌شود. نه

روز خدا

امروز من چقدر کار کردم. چقدر امروز پرنور بود و خرّم. باورم نمی‌شود که بعدِ آن همه غم، بعد آن همه اشک و خون این

بی تو بودن نتوان

ساعتی پیش به نوای قطعه‌ی ویلن رومنسِ شماره‌ی ۲ بتهوون رضایت داده بودم که الآن ایمیلی از ندا برایم آمد که چیزی را از آلبومِ

خلوتِ دل

داشتم دوباره یادداشت کیوان را می‌خواندم. جایی نوشته بود از کسانی که به این «شهر شلوغ» آورده‌ام. من ملکوت را شلوغ نمی‌دانم و شلوغ هم

عاشقان بنده‌ی حال‌اند . . .

امشب بس که عباس زیر گوشم امید و طرب را زمزمه کرد هوس کردم آهنگی را روی صفحه بگذارم که زمین تا آسمان با موسیقی‌های