حبابِ عقلشناس!
سلسلهی یادداشتهای یاسر میردامادی را دربارهی «تعقل قرآنی» که تا به حال شش یادداشت از آن منتشر شده است، لاجرم دیدهاید. بنا به پارهای ملاحظات (که چندان هم درکاش پیچیده و مبهم نیست) روا نیست من چیزی بر نکات یاسر بیفزایم. هر چه یاسر نوشته است بدون شک خواندنی است و اساساً من نحوهی ورود یاسر را به مطلب سخت استوار میبینم، به ویژه که در آن نشانی از جدلگری غوغاطلبانه نیست. اگر به من بگویند آخوند خوب، آخوند تحصیلکرده، آخوند روشناندیش، آخوند مفید (آخوند بیمصرف هم معلوم است که داریم!) کدام است، همین یاسر را نشان میدهم، ولو در عرف آخوندها دیگر او را آخوند ندانند و اساساً در آن تعریف سنتی و متعارف از آخوند نگنجد.
تا دو سه روز دیگر در سفر هستم. آمدهام لستر، شهری که دو سه ساعتی با لندن فاصله دارد. در میانهی کنفرانسگونهای، هر از چند گاهی که فرصتی میشود و خلوتی به دست میآید قلماندازی روان میکنم. تجربه نشان داده است که وقتی میروم سفر، مخصوصاً در سفرهای کاری، بیشتر فرصت میکنم دستی به سر و گوشِ این خانهی مجازی (که این روزها متولیان اینترنت در ایران آبادش نمیخواهند!) بکشم. مثل اینکه میخوانندم که بروم. باز بر میگردم تا آخر شب که کمی به کارهایام برسم و کمی هم بلاگم!
[پراکندهها] | کلیدواژهها:
این «لاجرم» در جمله اول چقدر بیجا و بی معنی است. یک بار دیگر خودتان بخوانید! «لاجرم» یعنی «ناگزیر». معادل دیگر آن هم «عاقبت»، «سرانجام» است.
حالا باز جمله را با حذف اضافات بخوانید: «سلسلهی یادداشتهای یاسر میردامادی را… لاجرم دیدهاید.»
***
این هم حرفی است. شما به بزرگواری خودتان ببخشید.