هدایت

نگاهی ملامت‌بار کرد. انگار خطایی جبران ناپذیر از من سر زده باشد. چشمان‌اش را دوخت به چشمان‌ام. با طمأنینه و صلابت گفت:

«عشق کاری است که موقوف هدایت باشد!»
پ. ن. نسخه‌ی قبل از خود-دیگر سانسوری:
«قطع این مرحله بی همرهی خضر مکن!
ظلمات است بترس از خطر گمراهی!»

بایگانی