رازِ سربسته‌ی ما بین … رازی که ۴۰۰ نفر از آن با خبر بودند!

این روزها همه می‌نویسند. همه می‌گویند. دوست و دشمن، «خودی» و «غیرخودی» از «نخ‌نما» بودن پروژه‌ی اعتراف‌گیری می‌نویسند. اما اتفاقِ تازه‌تری هم افتاده است. ماجراهای اخیر، ابعادی کاریکاتوری پیدا کرده است. چرا کاریکاتوری؟ کسی که کاریکاتور می‌کشد – مثلاً از چهره‌ی کسی – پاره‌ای از قسمت‌ها را بیش از حد معمول بزرگ می‌کند. همین از اندازه به در بردن، اسباب خنده و مضحکه می‌شود البته.

اولین قسمت این کاریکاتور، آن تقلب عظیم میلیونی بود که پیش از پایان رأی‌گیری در روز انتخابات، ارقام و آمارش را رسانه‌های حامی رییس دولتِ نهم اعلام کردند. تا همین امروز که حدود ۴ هفته از آن ماجرای کُمیک گذشته است، یکایک رخدادهای تراژیک پس از آن شعبده‌بازی، جنبه‌ای کاریکاتوری هم داشته است. شماره‌اش زیاد است. می‌توانید از همان روز اول، این کاریکاتورها را در سخنان و بیانیه‌های حامیان رییس دولتِ نهم، پیدا کنید (کاریکاتور اخیرش هم سخن رییس دولت نهم – رییس غاصبِ دولتِ دهم – بود که گفت: «من خودم نمادِ تغییرم»!).

اما این کاریکاتور تازه، حکایتِ طنزی است عجیب و تاریخی. خیل بزرگی از فعالان سیاسی و گروه‌های مختلفی که در جریان انتخابات طرف‌دار محمود احمدی‌نژاد نبودند، در حبس‌اند و همه هم مشغول اعتراف کردن! بیایید لحظه‌ای افراد عادی و کسانی را که در کوچه و خیابان به بهانه و هوس مأموران مختلف راهی حبس‌های چند روزه تا یکی دو هفته‌اش شده‌اند، از این دایره کنار بگذاریم. فرض کنید که همین حدود ۴۰۰ نفر فعالِ سیاسی که اکنون در حبس‌اند و در کار اعتراف دادن، همگی «راز»ی را می‌دانسته‌اند و آن راز هم این بوده که اساساً موسوی و طرف‌داران‌اش از قبل از انتخابات برنامه‌ریزی برای «اغتشاش» داشته‌اند و این آشوب‌ها را هم با هماهنگی بیگانگان و برای شکل دادن به یک «انقلابِ مخملی» تدارک دیده بودند. گذشته از این‌که این سناریوی کودکانه چقدر عیب و ایراد منطقی دارد و برای باور کردن‌اش تنها باید چیزهایی در حد معجزات یا خرافه را باور کرد یا حرف‌های محیرالعقول و خارج عادت را پذیرفت (یعنی دستگاه امنیتی کشور تا این اندازه فلج و فشل بوده و شورای نگهبان این قدر گول بوده است که تا روز بعد از انتخابات متوجه این به اصطلاح «خطر» نشده بود؟)، اشکال‌های بزرگ دیگری هم هست که مرغ بریان را هم به خنده می‌اندازد.

برای این‌که ابعاد این فاجعه‌ی امنیتی و این پت-و-مت-بازی سیاسی را بهتر بفهمیم، خوب است نگاهی به این خبر بیندازیم (من از تابناک نقل می‌کنم؛ ولی ده‌ها جای دیگری هم آمده است):

« به گزارش فارس حـسین همدانی با اشاره به اینکه صحنه‌گردانان در پی انقلاب مخملی در ایران بودند، تاکید کرد: آن‌قدر اطلاعات و اعتراف از اغـتـشاشگران به دست آمده که اگر تا مدت‌ها همه رسانه‌ها بسیج شوند، نمی‌توان تمام این اعترافات را به مردم انتقال داد.» (پووووف! چه توهماتی!)

این چه رازی است که این همه آدم آن را می‌دانسته‌اند؟ راز قاعدتاً چیزی است مخفی و نباید خبری بر سر کوچه و بازار باشد! آن هم چه رازی! رازی که قریب به ۴۰۰ نفر فعال سیاسی – حتی سعید حجاریان بیمار و ناتوان – همه متفق‌القول به سطر سطر آن به همان شیوه‌ای که بازجویان می‌خواهند اعتراف می‌کنند! رازی که اگر محمد قوچانی زودتر صدای‌اش را در نیاورده بود و اعترافی از تلویزیون پخش می‌شد مبتنی بر شرکت در کنفرانس انقلاب مخملی در دوبی، حالا روی دست اعتراف‌گیرانِ ناشی مانده بود و نمی‌دانستند چطور باید این فضیحت تازه را جمع کنند. مسؤولان امنیتی این قدر نمی‌دانند که رازی را که همگان از آن با خبر باشند، دیگر راز نیست؟ نمی‌فهمند که اساساً راز باید مخفی باشد و نزدِ عده‌ای معدود با حاشیه و سپری امن که جایی افشا نشود. این چه رازی است که عالم و آدم از آن با خبرند؟ این چه اعتراف‌های عظیم و گسترده‌ای است که «اگر تا مدت‌ها همه رسانه‌ها بسیج شوند، نمی‌توان تمام این اعترافات را به مردم انتقال داد»؟! یک جای کار بدجوری می‌لنگد! امثال آقای حسین همدانی امروز در صحنه‌ی رسانه‌ای و سیاسی کشور آن‌قدر زیاد شده‌اند که این شبهه تبدیل به یک واقعیت شده است که اصلاً صحنه‌گردانان این ماجرا افرادی هستند از همین جنس، با همین استدلال‌ها و با همین خیال‌بافی‌ها.

این کاریکاتور مضحک، یک جنبه‌ی هول‌ناک هم دارد و آن این است که آستانه‌ی امنیت در کشور عوض شده است. ماجرای ۱۸ تیر پس از مرگ سعید امامی رخ داد. یعنی وقتی که روزنامه‌ی سلام خبری و سندی را منتشر کرد مبنی بر این‌که اصلاح قانون مطبوعات ایده‌ی سعید امامی بوده است. به عبارت دیگر، آستانه‌ی امنیتی کشور، آشکار کردن نامه‌ای بود که فکر پشتِ مقابله با مطبوعات را در قلب دستگاه امنیتی کشور – دستگاهی که خودسری یا سرطانی بودن‌اش را دولت خاتمی افشا کرد – نشان می‌داد. این آستانه به کارهای کاریکاتوری امروز به سطحی بسیار پایین‌تر تنزل پیدا کرده است. تنزل آستانه‌ی امنیت کشور به حدی که هر ابراز نظر متفاوتی و هر رأیی خلاف رأی قوه‌ی قاهره، اقدام علیه امنیت ملی تلقی شود و بتوان هر رهگذری را به خاطر سبز یا سیاه پوشیدن به حبس انداخت، یعنی تزلزل در ارکان امنیت کشور. به عبارت دیگر، تصویری که دستگاه به اصطلاح امنیتی کشور از اوضاع کشور دارد، انطباقی با واقعیت امر ندارد. این تصویر، یعنی توهم واقعیت؛ یعنی خیال را به جای واقعیت گرفتن. می‌شود این نکته را شرح مبسوط داد. اما به همان راز سربسته‌ای که به دستان گفته می‌شود اگر برگردیم، می‌توان میزان خردمندی دستگاهی را که امروز شهره است به اعتراف‌گیر و تواب‌ساز، دریافت. این چه رازی است که بی‌شمار آدم با علایق و سلایق سیاسی متفاوت از مدت‌ها پیش از آن با خبر بوده‌اند؟ عقل چیز خوبی نیست؟

بایگانی