«امید به صرف گفتن و شنیدن شکل نمیگیرد و تنها زمانی در ما تحکیم میشود که دستانمان در جهت آرزوهایی که داشتیم در کار باشد. دستانمان را به سوی یکدیگر دراز کنیم و خانههایمان را قبله قرار دهیم. واجعلوا بیوتکم قبله. به خودتان و دوستان همفکرتان برگردید و این بار هر شهروند محوری باشد برای یک فعالیت مفید سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و منتظرتشویق و کمک دولتی که وجاهت خود را از دست داده است نباشد.»
نمیدانم موسوی خودش هم به این نکته اشعار داشته است یا نه. بعید نیست خود او هم از آنچه نوشته و لوازماش به خوبی با خبر باشد. به هر حال من نظر خودم را مینویسم و فکر میکنم مشی و منش موسوی هم ممد و مقوم همین نگاه است.
جامعهی مدنی در کشور ما همیشه خوار و نحیف بوده است. حتی در دورهی خاتمی. اما چرا؟ جامعهی مدنی یعنی بخشی از جامعه که خارج از امر و نهی حکومت و بنا به ارزشهای شهروندی و مدنی، تلاش برای بهبود و آبادانی کشور میکند. جامعهی مدنی به فرموده شکل نمیگیرد؛ دولت تنها میتواند شعور و بلوغ به خرج بدهد و موی دماغ جامعهی مدنی نشود. جامعهای مدنی که به تکلیف یا رهنمود دولت شکل بگیرد، القاء حکومتی و دولتی است و نتیجهاش میشود همین فاجعهی ننگآوری که کارنامهی تاریک دولت نهم و همهی دروغبافانی از جنس آنهاست. جامعهی مدنی در دورهی خاتمی هم، که از معدود سیاستمداران خوشنام و آبرومند کشور ما بود، باز هم جایگاه خود را پیدا نکرد چون هنوز مرز جامعهی مدنی و توصیهی دولت روشن نبود. جامعهی مدنی جایی کار میکند و باید کار کند که دولت و حاکمیت سیاسی به هر دلیلی نتواند یا نخواهد نقشی داشته باشد. در هیچ جای دنیا و در هیچ نظامی، حکومت سیاسی و دولت نمیتواند پاسخگوی همهی نیازهای جامعه باشد. بخشی از نیازها را باید جامعهی مدنی که سپهری است میانی بین مردم و دولت، پاسخ دهد. ضعف و سستی جامعهی مدنی، پیامدهای زیانباری داشته است که بر اهل خرد پوشیده نیست.
اما اینکه موسوی میگوید «هر شهروند محوری باشد» و کسی «منتظرتشویق و کمک دولتی که وجاهت خود را از دست داده است نباشد»، نکتهی ظریفتری را آشکار میکند. دولت حتی اگر وجاهت داشت و مشروعیت، جامعهی مدنی باز هم نباید منتظر اشارهی دولت میماند. اکنون وظیفه و مسؤولیت جامعهی مدنی سنگینتر است. دولتی که فاقد مشروعیت قانونی و وجاهت دینی و اخلاقی است، از هماکنون دولتی عاجز و ناتوان است. میتوان و باید از خیر رییس دولت نهم و اسباب غصبیاش نومید بود، اما از خودمان نباید نومید باشیم. تمام سرمایهی ما برای ساختن ملت و کشورمان در دست حاکمانی نبوده و نیست که اندک ذرهای پروای خلق و خدای خلق ندارند. جامعهی مدنی ایرانی هیچگاه به این حد نمیتوانسته زمینه برای خودآگاهی و خوداندیشی داشته باشد. جامعهی مدنی ما تا نمیفهمید و تشخیص نمیداد که نه به توصیهی دولتها باید رفتار کند و نه باید منتظر خوشامد یا تشویق و تحسین آنها بماند، هنوز جامعهای «مدنی» و مبتنی بر ارزشهای «شهروندی» نبود. دولتِ غاصبِ امروز، ملت را رعیت میخواهد نه شهروند.
من هیچ روزی را مژدهبخشتر از امروز برای سرنوشت جامعهی مدنی ایران نمیبینم. در میان این همه تناقض، من گرمی میبینم و امید و نشاط. به هر جنبهای از این بدکنشی و دروغبافی فرزندان شجرهی خبیثه که نگاه کنیم، زمینهای هست برای امید و بذری هست برای شوق و آرزو. آنها یک آرزو را کشتند و صدها آرزو از خاک رویید. این یعنی باخت و شکست تمام عیار و سنگین احمدینژاد و اعوان و انصارش.
با آنچه اتفاق افتاد، ما اگر کوچکترین تردیدی داشتیم در اینکه شورای نگهبان و وزارت کشور، امانتداران خوبی نیستند و به آسانی در امانت ملت دست میبرند، امروز نداریم. امروز جامعهی مدنی ما به عیان میبیند که خودش باید حافظ و مدافع قانون باشد و قانونمداری را در دل و جاناش زنده نگه دارد؛ مجریان قانون جز رهزنی و استمرار منافع خودشان و جناح متبوعشان تا امروز کاری نکردهاند. متعلق این همه هیاهو، خدمت نبوده، بلکه قدرت بوده است. آنها که دل و جانشان فریفتهی نیرنگ و دروغُ سلطان دروغبافان نشده است، لاجرم دریافتهاند که اکنون باید امید از رهزنان برید و دل به قافلهی ملت بست برای آبادانی. اکنون نه خارجی و نه داخلی، هیچ دولت و قدرتی به یاری ما نخواهد شتافت. ماییم و این موج ملت. ماییم و امید و آیندهی خودمان. ماییم که ثابت خواهیم کرد از این دو قانونی که امروز بر کشور حاکم شده است، تنها با قانون عادلانهای تنها خواهیم داد که صدر تا ذیل ملت در برابر آن یکسان و مساوی هستند. ثابت خواهیم کرد که هر چه تلاش کنند روح قانون را تحریف کنند، ما مُرّ و نص قانون را با روحاش همساز و دمساز خواهیم داشت ولی دست از این معاضدت ملی، مدنی و اخلاقی نخواهیم کشید. این یعنی بحران زلزلهآور مشروعیت اخلاقی و سیاسی میوههای شجرهی خبیثه.
پ. ن. دوستی میگفت: «مزاج دهر تبه شد در این بلا حافظ / کجاست فکر حکیمی و رای برهمنی». خوب، اگر «فکر حکیمانه» میخواهیم، آن را باید در جنس همین سخنان موسوی جستوجو کرد و آرامآرام، خودمان هم در تولید دانش و پروراندن حکمت بکوشیم. تباهی مزاج دهر را هم جبران خواهیم کرد.
مطلب مرتبطی یافت نشد.