ما نومید نمیشویم؛ هرگز. این دقیقاً همان چیزی است که کودتاگران میخواستند اتفاق بیفتد. برای فهم پلیدکاری این دروغبافان، باید ابتدا آنها را عریان کرد تا «در بزم خواجه پرده ز کارش بر افکنیم». آنها که این بساط را راه انداختند یک هدف روشن و صریح داشتند: کندن ریشهی جمهوریت و تباه کردن رأی مردم. به عبارت دیگر، هدف روشن آنها، القاء این نکته به ما بود که شما چه بخواهید چه نخواهید ما همان کسانی را سر کار خواهیم آورد که خودمان میخواهیم؛ همان که میل خودمان باشد!
تنها تریاقی که این زهر را بیاثر میکند و تنها سپری که این تیغِ ظلم و نامردمی را کند میکند یک چیز بیش نیست: سخترویی، از دست ندادن امید و مجاهدت برای بازگشت به قانون! پس از فجایع اخیر و بهتی که جامعه در آن فرو رفت، طبیعی بود که بسیاری بگویند: «دیدید از اول گفتیم که اینها قرار است رأی ما را مصادره کنند و با آن «پز» بدهند؟ دیدید گفتیم با رأی ما نمایش مشروعیت خواهند داد؟». این نوعِ نگاهها، ساده و سطحینگرانه است. در واقع اینکه ما به همین نگاه برسیم، یعنی پیروزی کودتاچیان! تن ندادن به شکستِ جمهوریت، ولو تمام اسباباش را برچینند، همان چیزی است که باعث میشود آنها باز هم اشتباه کنند و باز هم تیشه به ریشهی خودشان بزنند.
هر تحولی که در روزها و ماههای آینده رخ بدهد، ما باید ثابت کنیم که آنقدر پختگی و بینش سیاسی داریم که خواستههای مشروعمان را از طریق همین صندوقهای رأی و شیوههای دموکراتیک پیگیری خواهیم کرد. سلطانِ دروغبافان، رییس ریاکارِ دولتِ نهم، گفته بود که ما مجلس ختم «لیبرال دموکراسی» را گرفتهایم. حرفهای او و آدمهایی از جنس او را باید رمزگشایی کرد. نزدِ او، «لیبرال دموکراسی» اسم دیگرِ رأی مردم است. نزدِ او «حقوق بشر» اسم دیگر «عزت و کرامت انسانی». به عبارت صریحتر و روشنتر، او همهی مفاهیم و ارزشهای اخلاقی و دینی ما را با گذاشتن اسمی غربی بر روی آنها (که لزوماً آن اسمها یا مفاهیم بد هم ممکن است نباشند) ملوث و پلید میکند تا ما هم از ارزشهای جهانی و بشری دست بشوییم و هم در میراث اخلاقی، اسلامی و شیعی خود شک کنیم و آنها را هم قلب کرده و واژگونه بفهمیم.
ما میدانیم که آنها شاید برای دفعهی بعد (اگر به دفعهی بعدی برسند!)، آنقدر احمق نباشند که فاصلهی آراء به این شکل فجیع و بهتآور دستکاری کنند. ولی این را هم میدانیم که ناامید شدن ما از اجرا و تحقق قانون، یک سلاحِ دیگر را هم از دست ما میگیرد. باید اجازه داد تا این تیغ گلوی خودشان را ببرد.
به دو هفته پیش برگردیم. ما به هیچ وجه از رأیی که دادیم سرافکنده نیستیم. من حداقل، مطلقاً از رأیی که به موسوی دادم پشیمان نیستم. حماسیترین کارِ عمرِ من رأی دادن به میرحسین موسوی بوده است (حمایت از سید محمد خاتمی هم در کنار اینکار به بازیچه شبیه است). باید سرمان را با کمال افتخار بالا بگیریم و بگوییم که همین ایمان و اعتقادمان به تغییر سرنوشت سیاسی کشور از راههای مسالمتآمیز و قانونی بود که باعث شد فرزندان شجرهی خبیثهی دروغ و ریا، چنگالهای خونینشان را در گوشت و خونِ ملت ما فرو ببرند و انتقام عدم تمکین به «فرموده» را از پیر و جوان، خُرد و کلان و زن و مردِ ملت ما به وحشیانهترین شکلی بگیرند.
این توحش و این نصر بالرعب، این وحشتافکنی و ارهاب، نتیجهی معکوس داده است. شواهد آنقدر در اثبات این نکته فراوان است که هفتهها طول میکشد تا این تحلیلها را جمع کنیم. این خیمهشببازی قربانی کردن ارادهی مردم و بازی دادن «رأیباختهگان»، تبدیل به برگِ سوختهای شده است که دیگر هیچ بردی ندارد. این بار نباید اجازه داد آن بازی ننگآور و فضیحتبار را تکرار کنند و فکر کنند ملت آخ هم نخواهند گفت!
یاسر نوشته است: «یکی از آن طرفیها نوشته بود: «۱۲ سال پیش که ما رای نیاوردیم به بُرد شما احترام گذاشتیم. چرا شما احترام نمیگذارید؟» خواستم برایش یادداشت کوتاهی بنویسم، که آخر مگر ۱۲ سال پیش ما شبِ انتخابات درِ ستاد شما را پلمب کردیم؟ آخر مگر ما همهی شما را بازداشت کردیم؟ مگر ما همهی خطهای تلفن کمیته صیانت از آرا شما را روز انتخابات قطع کردیم؟ مگر ما پیامک را قطع کردیم؟ مگر ما جلوی چاپ روزنامههای شما را گرفتیم؟ و هزار مگر دیگر.»
بازی را شما باختید. ما برنده شدیم، هر چند شما مجلس یزیدی و اموی آراستید. ما هنوز میتوانیم زینبوار بعد از آن همه خون ریخته شده، سربلند باشیم و بگوییم که: ما رأیت الا جمیلاً. شما نمیتوانید این خونها را از خوابتان و وجدانتان پاک کنید. ساعت رستاخیز نزدیک است. شماها که هنوز باور نکردهاید ظلم را و جور را و هنوز مؤمنانه و سادهلوحانه، با خوشبینی، صاحب قوهی قاهره را تبرئه میکنید و استخفافگران را اندکی هم که شده مظلوم میدانید، ترازویی به دست بگیرد، نفستان را حاضر کنید و ببینید آیا با مجموع همینها که دیدهاید، شنیدهاید و خواندهاید باز هم حاضر هستید پیش خدایتان برای حساب حاضر شوید؟ حاضرید؟
یادمان باشد که اگر اسلام معاویه و یزید، مشمئز کننده است، اسلام علی و محمد هست. نمیتوان گفت چون نیرنگ و خدعهی معاویه زور آورده و علی را مسؤول خون عثمان و عمار قلمداد کرده یا یزید حسین را شورشگر در برابر حاکم مسلمان خوانده است، پس باید دست از پیام محمد هم شست. فراموش نکنیم که اگر رأی ما این بار به دستِ استخفافگران چنین بیسیرت شده است، معنایاش این نیست که اصل آن دموکراسی و ریشهی آن رأی دیگر سوخته است. ریشه سالمتر از آن است که به همین سادگی آن را به استخفافگران ببازیم.
قرار نیست هفتهی دیگر دوباره انتخابات تکرار شود با همین وضع مفتضحانه، ولی ما میتوانیم همچنان فکر کنیم که چه باید کرد. ما قرار نیست با شیوههای مدنی، مسالمتآمیز، قانونی، غیرخشن و صلحآمیز قهر کنیم. این همان چیزی است که کودتاگران میخواهند. مهمتر از هر چیز دیگری زنده نگه داشتن روحیهی بازگشت به قانون و بازگشت به صندوق رأی است، هر چند حریف ثابت کرده است هر چه در توان دارد به کار میبندد تا اصلِ بازی را تعطیل کند. راه میانه و معتدل، هزینه دارد (بله، دوستانی هم که گاهی ژست خردورزی میگیرند، به سادگی ممکن است در همین بحرانها میانهروی و پختگی را به باد ناسزا و تازیانهی طعنه و شناعت بگیرند و باکی نیست! «الذین جاهدوا فینا لنهدینم سبلنا»). صورت مسأله ما این است: تلاش برای بازگشت به انتخابات. یعنی تلاش برای برگرداندن سلامت به این جنازهی نیمهجانی که روی دستمان انداختهاند، نه اینکه خودمان هم با یأس و نومیدی، لگدی دیگر به تن این انتخابات به اغما افتاده بزنیم. از این واضحتر میشود آیندهای روشن را برای یک ملت و یک نظام سیاسی ترسیم کرد؟ «افلا تعقلون»؟
مطلب مرتبطی یافت نشد.