شاید نخستین بار است که مسلمانان شیعهی اسماعیلی جهان با افتخار و مباهات از هویت ایمانی و اعتقادیشان آشکارا حرف میزنند؛ حتی در سختترین شرایط و خصمانهترین محیطها هم فضایی که به شدت متأثر از تقیه بود حالا گویی نسیمی از تغییر میوزد. نکتهای که باید به یاد داشت این است که این تحول دستاورد مستقیم ۶۸ سال امامت شاه کریم الحسینی آقاخان چهارم است که امامی بود که اهل حرف نبود. شعار و نمایش برای او مشکلی را حل نمیکرد. باید عمل میکرد و از روز نخست امامتاش تا واپسین دمی که در عالم خاکی بود به این شیوهی مرضیهی نیاکاناش پایبند و ملتزم باقی ماند. چنانکه جای دیگر نوشتهام: بسیار زمان خواهد برد تا اسماعیلیان و بشریت متوجه شود خدمتی که او به عالم کرد چقدر دامنهدار و پربرکت بوده است.

در چنین فضایی به ویژه در میان فارسیزبانان ضروری است پارهای نکات توضیح داده شود و از فضای مسلط پرابهام معماگونهای که به دلایل مختلف تاریخی و همچنین معاصر استمرار داشته، راززدایی شود. اینها، هم مستلزم تصحیح برداشتهای خطاست هم نیازمند توضیح است. و البته این توضیحها را باید در چهارچوبی فهمید، ارایه کرد و مطالبه کرد که در آن احترام به شأن و عزت آدمیان، استقلال اخلاقی، آزادی عقیده و وجدان آنها به وضوح رعایت شود. بهعلاوه٬ فهم برخی از این نکات نیازمند دانستن حداقلی از تاریخ اسماعیلیان و ظلم و ستمی است که در دورههای مختلف تاریخ بر این اقلیت شیعه رفته است.
جماعت اسماعیلی در تاریخ و در روزگار معاصر بارها نشان داده است، نه در سخن بلکه در عمل، که در برابر تفاوت و تنوع، هاضمهای بسیار قویتر از سایر مسلمین و باقی همنوعانشان دارند. اسماعیلیان هم طبعاً انساناند و به همان اندازه مستعد خطا و لغزشاند که دیگران. اسماعیلیان نه فرشتهاند نه طایفهای برگزیده و خاص. مهمترین تفاوتشان با بقیه داشتن امامی حی و حاضر و قائم از اهل بیت رسول است. اما در طول تاریخ، در روزگار معاصر و به طور خاص در همین یک هفتهی گذشته چه برخوردی با آنها شده است؟
عموم واکنشها محترمانه و از سر همدلی و مهربانی بوده است. این را باید به صراحت و روشنی گفت. تصویری که از این واکنشها در ذهن مخاطب نقش میبندد نباید غیرواقعی یا نامنصفانه باشد ولی قصه در همین حد باقی نمانده است و نمیماند. به اختصار چند نمونه را بررسی میکنم و حاشیههایی هم بدان میافزایم تا شاید برای همهی ما – به شمول صاحب این قلم – اسباب تنبه و تذکر باشد.
از آخرین مورد – عمومی – شروع میکنم. دوستی مجازستانی پرسیده بود: «جنابعالی هم از پیروان این شریعت هستید؟» پاسخ من این بود: «این شریعت که شریعت محمد مصطفی باشد در ظل ولایت ذریهی رسول و اولاد بوتراب؟ بله. من مسلمان شیعهی امامی اسماعیلیام. ولی چرا باید اعتقاد دینی من به کسی ربط داشته باشد؟». اما بحث دامنه پیدا کرد. پرسنده از من رنجیده شد تا جایی که مرا متهم به نخوت و تکبر کرد.
احتمالا شخصی که چنین پرسشی میکند معصومانه و حقیقتا از سر کنجکاوی میپرسد و یا برای ایجاد زمینه برای گفتگوی سالم مستقیما از دین و اعتقاد دیگری میپرسد. اما پرسش مستقیم از اعتقاد شخصی افراد بهراحتی میتواند توهینآمیز تلقی شود. هر سؤالی پرسیدنی نیست و هر پاسخی اجباری نیست؛ مضاف بر اینکه پرسش از بعضی چیزها میتواند تبعات مختلفی داشته باشد.
این چیزها نیاز به آموزش عمومی مستمر از سنین اولیهی کودکی دارد. شرمی هم در این نیست که اذعان کنیم ما جوری آموزش ندیدهایم که بدانیم پرسیدن این جور سؤالها اشکال دارد و خیلی راحت معصومانه وانمود میکنیم که ما حرف بدی نزدیم؛ تقصیر شماست که خیلی نازکنارنجی هستید. پرسش کننده باید این احتمال را هم درنظر داشته باشد که شاید چنین پرسشی فینفسه برای بسیاری افراد توهینآمیز تلقی شود. البته ممکن است برای شخصی که معتقد به مذهب رسمی و صاحب قدرت در یک جامعه است فهم چنین نکتهای چندان ساده نباشد؛ چنانکه گفته شد آداب همدلی و کثرتگرایی نیاز به آموزش دارد. این نکته حتی برای کسانی که مطلقاً پایبند به هیچ آیین و مذهبی نیستند نیز شاید سخت باشد.
این بخشی از تربیت مدنی است (یا باید باشد). و به ویژه در کشوری مثل ایران که در برابر انواع تنوعها، هاضمهی حکومت و مردم بسیار ضعیف است، این آموزشها ضروری است و قصور حاکمیت و نهادهای مدنی در اینجا مشهود است. نکتهی اصلی این یا آن طیف یا مذهب یا گرایش نیست. نکتهی اصلی توجه به شاخصهای تنوع و حفظ احترام عملی نه زبانی است. ما در ایران شیعیان اثنیعشری متفاوت داریم (از جمله آنها که به ولایت فقیه اعتقادی ندارند)، مسیحی، یهودی، زرتشتی و سنی داریم؛ صوفی داریم؛ بهایی داریم؛ مهاجر داریم. و اسماعیلی داریم. همهی اینها به درجات مختلف در این چند دهه آزار دیدهاند. آزارهای دلآزار.
برای زدودن این همه آزار چه کردهایم؟ ایران کشوری است که هنوز که هنوز است در آن «افغانی» ناسزا شمرده میشود. آن وقت در این کشور فکر میکنید اگر کسی حتی با اندک اشارهی تلویحی به این سابقهی تاریخی و اجتماعی اعتراض کند مقصر است؟ یا باید او را متکبر و پرنخوت نامید؟
مراقب کنجکاویهای حتی معصومانهمان باشیم. بار تبعیضآمیز سنگینی پشت اینها نهفته است. وقتی دو مذهب شیعه در کشوری شیعه چنین وضعی دارند تکلیف بقیهی موارد روشن است.
مثال واضح بزنم. مجمع جهانی اهل بیت آمده مثلا وفات امام چهل و نهم اسماعیلی را تسلیت بگوید ولی چنان زهرآگین تسلیت گفته که مثل ابراز شادمانی است. در بندی از تسلیتشان نوشتهاند: «مرگ وی را بهدلیل شهرت آن فقید وتوانمندیها وتمکن او، مایه عبرت بیشتر جهانیان دانست، زیرا بر اساس آیه کریمه «کل نفس ذائقه الموت» سرانجام زندگی در این دنیای فانی، تسلیم جان به جانآفرین و گذر به دنیای باقی، برای ادامه حیات ابدی است.» مایهی عبرت؟ کینتوزی به طرز غریبی در پیام تسلیت موج میزند. اگر نمیدانستیم نویسندگان شیعه هستند به راحتی میشد تصور کرد معاویه برای شهادت علی ابن ابیطالب نظر داده است و در انتها برای او از پروردگار متعال آمرزش گناهان آن سعید فقید را آرزو کرده است!
نمونهی دیگرش پاسخی است در توییتی که در ضمن آن هیچ تصریحی به امام اسماعیلی یا اسماعیلی بودن نگارنده نشده است ولی کاربر مزبور – که اهل ایمان است و شیعهای معتقد – چنین واکنشی نشان میدهد: «خدا و اجداد طاهرینش، از سر تقصیرات و انحرافات بگذرند».
«تقصیرات و انحرافات»؟ بعد شما انتظار دارید این اسماعیلیان سرشان را هم پایین بیندازند و مثل برهی سر به زیر نفس هم نکشند وقتی در این فضای سنگین چنین برخوردهایی با آنها میشود؟
طبیعتاً انتظار این نیست که کسانی که اعتقادی به امامت این شخص نداشتهاند زبان از نقد اعتقادات و یا اعمال او ببندند؛ ولی نقد آداب و مقدماتی دارد٬ خاصه آنکه زمان تسلیت و تعزیت باشد. عقل سلیم چنین نمونههایی را طعن و کنایه مییابد تا نقد و نظر.
اتفاق مشابهی پای توییتی دیگر میان من و دوستی گرامی پیش آمد. موضوع بحث وضعیت مردم فلسطین و ستمهایی بود که بر مردم غزه میرود. پاسخ دوست ما چنین بود (عبارات داخل متن از من است): « اظهار برائت یک نشانه است و دین -علیالعموم- پر است از این نشانهها. نشانههایی که الزاما «کار» نیستند. [تا اینجای کار٬ نقدی محترمانه است که میتوان درجای خود به آن پاسخ گفت. اما در ادامه٬ کار به اظهار برائت و بیاعتنایی به چنین دین و ایمانی٬ تنها به همین دلیل میکشد] به نظر من کسی که از یک اظهار برائت خشک و خالی هم مضایقه میکند، دلیل خوبیست که به دین او یا دینداری او چندان اعتنایی نکنم».
تکیهی اصلی من بر پاسخهای بعدی بر همان داوری ایشان دربارهی دین و دینداری «امام زمان مسلمانان شیعهی اسماعیلی» بود. پاسخ مختصر من این بود: « ما دینمان را از محمد مصطفی میگیریم نه از مردم غزه یا اسراییل یا جمهوری اسلامی. برای دین مردم تعیین تکلیف نکنید.» و البته بسیار میتوان بحث کرد که در ماجرای فلسطین امام اسماعیلی چه کرده است (یا اساساً انتظار چه نوع کاری از او میتوان داشت). این مسألهایست که شاید بعداً در مورد آن توضیح بیشتری بدهم و به گمان من در روزها و ماههای آتی این موضع روشنتر خواهد شد. ولی باید ابتدا فکتها روشن شود. فرد دیگری با ارجاع به مصاحبهای از آقاخان چهارم در سال ۲۰۱۵ که در آن بر تشکیل دولت مستقل فلسطینی بهعنوان راهحل کلیدی تأکید کرده بود٬ چنین برداشت کرده بود که آقاخان «سال گذشته» (بهتصور غلط او) در میانه نسلکشی٬ خواهان پذیرش موجودیت اسرائیل توسط شیعیان شده بود. چنین برداشت معوجّی طبیعتا تصویر غلطی هم به دنبال خواهد داشت.
آخرین نکتهای که به آن اشاره میکنم و نشانه را اینجا باقی میگذارم تا جای بحثاش باز بماند این است که کمابیش دو قرن است که اسماعیلیان معاصر و از امام چهل و ششم آنها به بعد، اسماعیلیان یا جاسوس بریتانیا شمرده شدهاند یا خائن به ایران و شورشی (و کسانی جدا شدن هرات را از ایران تقصیر امام اسماعیلی میدانند و الخ). این اتهامات پاسخهای مستند و محکم دارد ولی این پاسخها را در فضایی میتوان داد که طرفین بحث در موقعیتی مساوی و یکسان قرار داشته باشند و از امکانات مشابهی برای گفتوگو برخوردار باشند. داشتن حداقلی از دانش تاریخی نیز جزو لوازم بحث است٬ تا بهجای گرفتاری در روایتهای عامهپسند٬ استدلالها مبتنی بر فهم شرایط تاریخی وقایع باشد. بخشهایی از این روایت مسلط را در کتاب نخستام واکاوی کردهام. در کتاب خاطرات آقاخان اول که با همکاری دنیل بیبن در سال ۲۰۱۸ منتشر کردم در مقدمهای مبسوط، بیبین پارهای از این روایتها را تحلیل و نقد کرده است. جای بسط این نقد هنوز باز و خالی است. ضد ایرانی تصویر کردن خاندان امامت اسماعیلی از دروغهای شنیع متکی به سیاست و تبلیغات بوده است که از دورهی پهلوی تا امروز ادامه داشته است. آقاخان اول داماد فتحعلی شاه بود و این وصلت نتیجهی دلجویی شاه قاجار از امام اسماعیلی به خاطر جنایتی بود که در حق اسماعیلیان انجام شد (قتل امامشان – شاه خلیلالله – در یزد به تحریک ملایی متشرع). نزاعها و رقابتهای داخلی دربار قاجار در دورهی محمدشاه – به ویژه کینورزیهای میرزا آقاخان نوری در میانهی کشاکشها و رقابتهای درون گروهی صوفیان نعمتاللهی – منجر به مهاجرت آقاخان اول از ایران شد و البته دولت بریتانیا در هند به آقاخان پناه داد. خوب دقت کنید: نه تنها خویشاوندان قاجار او بلکه همدینان و همنوعان به تلخترین شکلی به او پشت کردند. پناه جستن امامت اسماعیلی عادیترین کاری بود که او انجام داد و هیچ کم از هجرت صحابهی پیامبر در روزگار نخست دعوت رسول مصطفی نداشت. این بحث را عجالتا باز میگذارم تا در موقع مقتضی به آن برگردم.
اسماعیلیان در روزگار معاصر چه میخواهند؟ خیلی ساده است: زندگی مسالمتآمیز و برکنار از تعصب، آزار و اهانت میان همنوعان و همدینان دیگرشان در هر جایی از دنیا. اسماعیلیان چه بسا از بیآزارترین و صلحجوترین مسلمانان عالم باشند. در پاسخ این صلحجویی و خیرخواهی، امامشان را مدام متمول عیاشی تصویر کردهاند که خیرخواه هم هست و زنان زیبا دارد و پرورش اسب میدهد و حالا در حاشیه چهار تا کار فرهنگی هم میکند (که خوب چیز مهمی نیست به ویژه که مثلاً از نظر آن دوست ما در دفاع از مردم غزه – در ظاهر – گریبان ندریده است). از برداشتهای رایج و پرعیب دیگر، «سکولار» و «مدرن» یا «غربی» دیدن آقاخان است.
یکایک این تلقیها برای مسلمانان شیعهی اسماعیلی آزارنده است، جدای از اینکه محل بحث و نقد جدی بیطرفانه هم هست. اسماعیلیان هم مردماناند. در انسان بودن هیچ کمتر از سایر انسانها نیستند. اسماعیلیان در تاریخ پرتلاطمشان بارها آماج مسمومترین حملات و افترائات (و البته کشتارهای بیمحابا) بودهاند و همچنان هستند. این فقط وظیفهی اسماعیلیان نیست که در شفاف کردن این فضا بکوشند. سایر مسلمین و به طور خاص شیعیان – آن هم شیعیان ایرانی – میتوانند در تلطیف این وضعیت گامی بردارند.
برای بسیاری سخت است که حتی در دهانشان این عبارات را بگردانند: «مسلمانان شیعهی امامی اسماعیلی». برای آنها اسماعیلیان هنوز یک «فرقه» به شمار میروند. منحرفاند. حتی شش امامی یا هفتامامیاند نه پنجاهامامی. خودشان را متر و معیار حقانیت و مشروعیت میدانند و بس. این کارها مستلزم تمرین است و عبور از تعصب و خامی.

شاه رحیم الحسینی امام زمان مسلمانان شیعهی اسماعیلی است. برای سایر مسلمین و طریقههای دیگر اسلام هم تعیین تکلیف نمیکند و کسی را متهم به بیدینی نمیکند. عجیب نیست اگر اسماعیلیان رفتار مشابهی را مردمانی که در میانشان زندگی میکنند، چه در دنیای واقعی و چه در مجازستان، انتظار داشته باشند.
نوشتههای مرتبط:
- کریم آقاخان: صدای خردورزی و انسانگرایی اسلام شیعی دیروز، چهل و نهمین امام شیعیان امامی اسماعیلی، حضرتوالا کریم...