مدعای کلیدی روشنفکری دینی چه بسا این باشد که: در هر زمانهای به ویژه در روزگار ما میتوان هم دیندار بود و هم خردورز باقی ماند. ماجرای نسبت دین و عقل البته ماجرای تازهای نیست و تاریخی هزاران ساله دارد. در ایران اما، روشنفکری دینی سابقه و صبغهای دارد که با تحولات روزگار معاصر همعنان است.
پس از انقلاب ۵۷ – یا در آستانه انقلاب ۵۷ – روشنفکری دینی به وسیعترین معنای کلمه، دغدغههایی داشت که برآمده از شرایط منطقهای و جهانی بود و صرفاً ماجرای دیرین نسبت عقل و وحی آن را تعریف نمیکرد.
نخستین برخوردهای مسلمانان با جهان متجدد و اروپایی به ویژه در زمانی رخ میدهد که هنوز استعمار با بازوهای سیاسی و نظامیاش بر پارههای مهمی از سرزمینهایی با اکثریت مسلمان حاکم بود. از زمان نهضت ترجمه در اوایل عهد اموی تا زمان اخراج مسلمانان از اسپانیا در سال ۱۴۹۲ میلادی، مسلمانان پرچمدار حرکتهای علمی بودند که همعنان بود با سلطه نظامی و اقتصادی و فرهنگی آنها.
از قرن شانزدهم میلادی به بعد تا روزگار معاصر، اروپا و غرب هم در عرصه نظامی و اقتصادی و فرهنگی و هم در ساحتهای علمی پیشتاز است و جهان مسلمان رو به افول. این احساس افول، گرهگاه فعالیتهایی در میان مسلمانان شد که صورتهای مختلفی به خود گرفت.
منبع تصویر، PHAS، توضیح تصویر، تصویری از شاهعباس در چهلستون اصفهان
گروهی از مسلمانان به این نتیجه رسیدند که به رغم گذشته درخشان جوامع مسلمان، مسلمانان جایی خطا کردهاند و قصور ورزیدهاند. راه حل مشکل از منظر آنها این بود که فارغ از اینکه گذشته چگونه بوده است، همین امروز روشها را باید تغییر داد تا بتوان مسئلههای جهان معاصر را در زمان خودمان حل کنیم.
این گروه موسوماند به اصلاحگران در میان مسلمانان. چهرههای برجسته این طایفه کسانی بودند چون سید جمال الدین اسدآبادی، محمد عبده و رشید رضا (که بیشتر در قلمرو خلافت عثمانی در واپسین سالهای قدرتاش فعال بودند). و چهرههایی چون محمد اقبال لاهوری، سر سید احمد خان و آقاخان سوم در شبه قارهی هند و پاکستان امروزی.
اندکی بعدتر گروه دیگری از مسلمانان، به فکر راه حل دیگری برای مواجهه با آن حس افول و زوال افتادند. عدهای بر آن شدند که علت خواری مسلمانان در این کشورها این است که دست از شیوههای پیشین خود کشیدهاند و چنانکه باید مسلمانی نمیورزند. لذا، در اندیشه آنها، راه حل بازگشت به گذشته و شیوههای گذشته بود.
این طایفه به تجدیدگرایان یا احیاگران موسوم شدند و چهرههای برجستهشان کسانی بودند چون ابوالاعلی مودودی، سید قطب و حسن بنا. اینها به درستی آباء فکری حرکتی شدند که ذیل تعبیر عمومی «اسلامگرایان» میگنجند. پاسخ آنها به مسئله در گرو یافتن راه حلی سیاسی بود: برای بازگشت به آن گذشته، باید قدرت را تصرف کرد تا آن تصور ناب و سره از اسلام پیشین را احیا کنند.
منبع تصویر، HULTON DEUTSCH، توضیح تصویر، راهپیمایی نمایندگان گروههای مختلف مسلمانان در قاهره، سال ۱۹۶۶
در میان گروه اخیر، یعنی تجدیدگرایانی از قبیل مودودی و سید قطب، اتفاق تازهای رخ داده بود که تا زمان نسل اصلاحگرانی که به فاصله کمی پیش از آنها میزیستند هنوز چندان جدی نشده بود. در میان اروپاییان و جهان غرب، استعمار در آستانهی فروپاشی بود و به جای آن نظام یکپارچهی استعمارگری، نظامی دوقطبی با قوت هر چه تمامتر سر برآورد که جهان را از منظر کمونیسم و سوسیالیسم یا رقیب آن یعنی سرمایهداری غربی میدید که این دو منظر به روشنترین وجهی در الگوی سیاسی اتحاد شوروی و ایالات متحدهی آمریکا دیده میشد.
مدعای نوشته حاضر این است که سرنوشت روشنفکری دینی در ایران را نیز میتوان از این زوایه نیز دید. این منظر به فهم پارهای از رویکردهای روشنفکری دینی در ایران پس از انقلاب ۵۷ کمک میکند. در فضای شبه قاره و به ویژه پس از استقلال پاکستان از هند، در افق فکری کسی چون مودودی، مسلمانان نیازمند پاسخگویی به این دو قطب سیاسی بودند و در میان آنها البته که جریانهای کمونیستی و چپ هماورد میطلبیدند.
فراموش نباید کرد که مارکسیسم پس از غلبه عصر روشنگری در اروپا، نماد عقلانیت و اعتنا به روش علمی برای مدیریت جامعه بود. اینجا همان نقطهی تلاقی بحث روشنفکری دینی، اسلامگرایی و جریانهای چپ است که موضوع نوشتهی حاضر است.
در ایران قرن بیستم، جریانهای فکری و سیاسی چپ چه بسا تا یک دهه پس از انقلاب ۵۷ قدرتمندترین و نامآورترین جریانهای سیاسی و فکری را تشکیل میدادند و طیف گستردهای از اندیشمندان جامعهی ایرانی را شامل میشدند. لذا هیچ غریب نیست اگر امروز وقتی به گذشته نگاه میکنیم میبینیم نامآورترین متفکران ایرانی یا در مقطعی در گذشتهشان چپ بودهاند یا امروز هنوز مشی چپ یا سوسیالیستی دارند.
منبع تصویر، PICTURES FROM HISTORY VIA GETTY IMAGES، توضیح تصویر، پوستر حزب توده ایران برای بزرگداشت روز کارگر در سال ۱۳۵۸
در ایران حزب توده، اثرگذارترین و دیرپاترین نهاد سیاسی بود که نمایندهی این رویکرد بود. روشنفکری دینی درست در برابر یا در کنار این رویکرد نضج گرفت و بالید. بیشک نمیتوان جنبههای دیگری را که در زایش و بالندگی روشنفکری دینی سهم داشتند، کنار گذاشت. اما همزمانی و هماوردی جریانهای چپ در برابر جریانهای مسلمان سهم مهمی در شکل دادن به چیزی داشت که امروز روشنفکری دینی میخوانیمش.
مسئله روشن روشنفکری دینی همواره این بوده است که چگونه میتوان در روزگار معاصر هم دیندار باقی ماند و هم برای خردمندی و عقلانیت انسان معاصر وزن و منزلتی قایل شد در کنار آن. صورت این مسئله به هیچ وجه تازه نیست و تباری تا زمان شکلگیری نهضت ترجمه و در میان فیلسوفان، صوفیان، گروههای مختلف شیعیان و انسانگرایان مسلمان دارد.
تنها نکته تازهی ماجرا این است که دو رقیب تازه در میان آمده بودند که پیشتر حضوری نداشتند. مارکسیسم به طور مشخص رقیب قدری بود که به این فضا شکل میداد. در ایران پیش و پس از انقلاب، به جرأت میتوان گفت که علی شریعتی و عبدالکریم سروش از جمله بلندآوازهترین چهرههای این جریان هستند.
هم در آثار شریعتی و هم در آثار سروش، اعتنا به مارکسیسم هم در کسوت علمی و هم در قالب سیاسیاش به مثابهی رقیبی جدی خود را نشان میدهد. در آثار مسلمانان ملیگرایی چون مهدی بازرگان نیز توجه به علم یا نگاه کردن به دین و قرآن از منظر علمی به روشنی متأثر از حضور پررنگ رقبای علممداری بود که فرزند عصر روشنگری بودند (از جمله خود مارکسیسم).
منبع تصویر، GETTY IMAGES، توضیح تصویر،، مراسم روز پاسدار. ۱۱ خرداد ۱۳۶۰ (عکس از کاوه کاظمی)
دهه اول انقلاب ۵۷، شاهد سیطره رویکردی تجدیدگرایانه در میان انقلابیون بود که جریانهای چپ را به خشنترین وجهی سرکوب و از صحنهی سیاست و اجتماعی بیرون کرد. با به حاشیه رفتن مارکسیسم به مثابهی چهرهای رقیب، نوع مسئلههای روشنفکری دینی نیز تغییر کرد. این تغییر را به طور مشخص میتوان در مضامین آثاری از سروش چون «دین و دانش» دید تا زمانی که «قبض و بسط تئوریک شریعت» نوشته میشود.
روشنفکری دینی با عبور از دههی دوم جمهوری اسلامی بار دیگر پوست انداخته است. شاید گزاف نباشد اگر بگوییم ام المسألهی روشنفکری دینی در روزگار معاصر این باشد که چه میتوان کرد که دینداری راه را بر استبداد و خودکامگی پشت نام خدا و مسلمانی نگشاید. اینجاست که بازگشتی دایرهوار را شاهدیم. به تعبیر عبدالکریم سروش، از دینداری هویتی به دینداری حقیقتی رسیدیم و بعد از دههی دوم و سوم انقلاب گویی در بخشی از روشنفکری دینی بازگشت به نوعی هویت تازه را شاهد هستیم.
نکته ساده و مختصر نگارنده در این روایت این است که روشنفکری دینی را نمیتواند بدون اعتنا به جنبشهای سیاسی و علمی رقیب در زمانهاش تحلیل کرد. در این میان، توجه به مارکسیسم و جریانهای چپ نقش مهمی در ارزیابی ما از روشنفکری دینی دارد.
نوشتههای مرتبط:
- بلاغت، حلقه به گوش شعبده روز سهشنبه ۳۱ مرداد ۱۴۰۲. دانشگاه لایدن. کنفرانس انجمن ایرانشناسی...
- هوشنگ ابتهاج و انقلاب ۵۷ امسال نخستین سالی است که سایه از جهان رفته است....
- چرا مرگ پیروز، به یک تراژدی تمامعیار ملی شبیه شده؟ مرگ پیروز، تولهیوزی که مدتها تصویرش در رسانهها پیش روی...
- مفردات آزادی – ۱۵ پیدا کردن گرهگاههای پیوستگی و همافزایی مهم است. از آن...