خاتمی‌نامه – ۲: عبور از خاتمی!

یکی از پیش‌فرض‌های جدی من برای حمایت از نامزدی خاتمی، عبور از خاتمی است. تعجب نکنید. من در موضع‌ام بسیار جدی هستم. چرا عبور از خاتمی؟ به این دلیل: در دهه‌های اخیر و به ویژه در سطح رهبران سیاسی، یکی از مشکلات ذهنی ما ایرانیان این بوده است که همگی تلاش کرده‌ایم مشعلی را به دست یک نفر بسپاریم و آن یک نفر را خلاصه و گزیده‌ی همه‌ی آرمان‌های‌مان بدانیم و بعد هم ناگهان آن تب فروکش می‌کند و همه چیز را از خودِ آن شخص می‌طلبیم. این یعنی خزیدنِ آرام و بی‌صدای کاریزما ساختن از خاتمی. مقصودم را از کاریزما هم روشن می‌کنم. وقتی رهبری سیاسی تبدیلی به شخصیتی کاریزماتیک و فرهمند شود، بدون شک راه پاره‌ای از نقدها بر او بسته می‌شود. اگر قرار باشد رهبری سیاسی دینامیک و پویا باشد، باید سودای کاریزما ساختن از رهبر سیاسی را از سر بیرون کنیم. محمد خاتمی قرار نیست پیر، مراد، مرشد، پدر و پیشوای معنوی و دستگیر باطنی کسی باشد. جایگاهِ او این نیست. او قرار است یک رهبر سیاسی باشد که با موازین اخلاقی، با صداقت و کفایت و تدبیر مشکلات دولت و ملت ما را (حداقل بعضی از مشکلات را) حل کند. اگر فهم ما از جایگاه و مقام رهبر سیاسی و در این مورد خاص رییس جمهور فهمی باشد نامنطبق بر واقعیت، آرمان‌خواهانه یا خیال‌بافانه،‌ از همان ابتدا شکست خورده‌ایم!

در نتیجه، ما باید از شخص خاتمی عبور کنیم. خاتمی نمادِ یک آرمان است. ما در پی ویژگی‌هایی برای یک رییس جمهور می‌گردیم که شاید خاتمی شمار زیادی از این ویژگی‌ها را داشته باشد – شاید هم نه. اما این نکته را از یاد نباید برد که خاتمی یک گزینه است در میان بقیه‌‌ی گزینه‌های موجود و نگاهی به سایر گزینه‌های  موجود، ناگزیر ما را به تأمل فرو می‌برد. نمی‌توان به آسانی خاتمی را تنها به خاطر کارنامه‌ی هشت ساله‌ای که به باور بعضی، سرشار از شکست و ناکامی بوده است، فروتر از کسانی قرار داد که ناکامی‌شان صدها برابر عظیم‌تر از او بوده است. با این‌ حال، مغز سخن بنده این‌ها نیست.

عبور از خاتمی به این معنا نیست که خاتمی چهر‌ه‌ای محبوب نیست یا نباید باشد. عبور از خاتمی به معنایی که من می‌گویم یعنی این‌که اگر ما به خاتمی اعتماد می‌کنیم، این اعتماد مشروط است و مقید. خاتمی اگر عهد و پیمان بشکند یا بدون توضیح و توجیهی محکم، از تکلیف‌اش شانه خالی کند، آماج نقد جدی‌تر و سنگین‌تر ما خواهد بود. اما آن سوی ماجرا می‌گوید که رهبری با کفایت، صادق، اخلاقی و مدبر، می‌تواند امیدوار باشد که رأی‌دهندگان‌اش در نامنتظرترین لحظات، پشت‌اش را خالی نمی‌کنند. خاتمی، باید نمادِ یک جریان و یک خواست باشد. شخصِ خاتمی، چندان مهم نیست که آرمان‌هایی که او می‌تواند نماینده‌اش باشد. البته شخص خاتمی و دستیافت‌های او، محبوبیت‌اش، زبان و ادبیات‌اش و تاریخِ زندگی او برای تصمیم‌گیری عده‌ای عامل مهمی است. اما باید هشیار باشیم که به دام بت ساختن از خاتمی نیفتیم. انسان به طور طبیعی خواستار آرامش روانی و آسایش فکری است. همواره بر لبه‌ی نقد حرکت کردن و چشمی تیزبین برای سنجش داشتن، برای هر صاحبِ خردی کاری است طاقت‌فرسا. در سیاست این تکلیف دشوار، بسیار واجب است.

ما سال‌ها پیش باید به این نتیجه می‌رسیدیم که در توقعات‌مان از خاتمی (به هر نوعی) واقع‌بین‌تر باشیم. این سخن البته هیچ یک از قصورهای او را توجیه نمی‌کند (و بله، «همه‌»ی سیاست‌مداران قصور می‌کنند؛ دشمنان و مخالفان خاتمی بشکن نزنند!). امروز وقت آن رسیده است که در ارزیابی‌مان از شخصیتِ رییس جمهور آینده، حساس‌تر باشیم و موشکاف‌تر. نسلِ سیاسی‌اندیش این دوره، باید پخته‌تر و پاسخگوتر از نسل‌های قبلی باشد. همیشه این رییس جمهور منتخب نیست که باید پاسخگو باشد. ما هم امروز باید بتوانیم، در حد و اندازه‌ی خودمان، پاسخگو باشیم. پاسخ طلبیدن از رییس جمهور آینده هم به موقع خواهد آمد!

آن‌چه نوشتم به این معنا نیست که باید خاتمی را در فضایی سرد و غیرهمدلانه یا خصمانه رها کرد. معنای‌اش این نیست که خاتمی را باید تنها گذاشت. مضمونِ سخن من خیلی ساده است: باید فاصله‌ی میان رهبر (مقصودم از رهبر، مطلقِ «لیدر» است؛ با رهبر به معنای فقط آقای خامنه‌ای اشتباه نشود!) و کسانی که رهبری می‌شوند کمتر شود (ما از روزگار مدرن و جهان مدرن حرف می‌زنیم)؛ لایه‌های مختلفی که میان او و ملت حایل می‌شوند باید به تدریج برداشته شوند. در مجالی دیگر، سعی می‌کنم بیشتر درباره‌اش بنویسم. این قسط دوم را داشته باشید تا بعد.

بایگانی