حرف آخر را اول بزنم: میرحسین موسوی هم تا قبل از شب ۲۲ خرداد در این میدان، زیر ذرهبین ما بود. هیچ ملاحظهای در کار نبود – یا اگر هم بود بعد از ۲۲ خرداد فرو ریخت – که مبادا دست به بار آبگینهی موسوی بزنید چون از ماست یا ما دوستاش داریم یا دارد سیاست ما را جلو میبرد یا باید متوجه موانع بود.
سیاست در ایران امروز، یعنی در نظامی که دموکراسی و خودکامگی در نهادهای سیاسی در هم تافتهاند، کمپین روابط عمومی نیست. با این حرکتها نمیتوان حقی را استیفا کرد. فارغ از اینکه باور من این است که بعضی از دوستان من از درک تصور کلان از سیاست و چشماندازها و افقهای وسیعتر پیش روی ایران فاصله گرفتهاند، این تصور که باید در برابر قصور امروز عارف/روحانی در واکنش نشان دادن به حداد/جلیلی سکوت کرد و پذیرفت که تا کنون خوب «مبارزه» کردهاند، تصور نادرستی است.
سیاست، خصوصاً سیاستی که به روشنی در کلام سعید جلیلی فریاد میزند که از جنس قدرت عریانی است که خود را منبع و مصدر مشروعیت محض میداند (همان تصوری که از «مظلومیت نظام» حرف میزند و از شگفتانگیزترین پدیدههای سیاست است که «قدرت» جسارت کند و دریدگی این را داشته باشد که از مظلومیت خود حرف بزند)، جای مهر و نوازش و مغازله و معاشقه نیست. این فقط حکایت رقبا و حریفان نیست. یاران و همراهان بیشتر باید به این جنبه از سیاست حساسیت داشته باشند. باید در میدان سیاست درس شفافیت و سختگیری آموخت. سیاست، برای کسی که طالب احقاق حقی باشد و جویای کنار زدن باطلی باشد، یعنی تمرین «اَشغُری» و پوست کلفتی. یعنی سخترویی. یعنی بیعلت و رشوت بودن. یعنی «وفادار به میراث حسین» بودن.
ما به میرحسین که وفا را تا این لحظه به شکوهمندترین شیوه به سر برده است، خط امان نداده بودیم و نخواهیم داد. او چشم و چراغ ماست اما اگر او هم میلغزید یا در آینده بلغزد، بر او سخت خواهیم گرفت. میرحسین در دلهای ماست چون از ترس تهدید یا نهیب زجر و توفان بهتان و سیلاب حادثه نهراسید و خم به ابرو نیاورد. تکلیف عارف/روحانی باید روشن باشد: آیا قرار است راهی دلهای ما شوند یا راهی کاخ ریاست جمهوری؟ پاسخ من در انتخابات ۲۴ خرداد ۹۲ منوط به پاسخ به این پرسش است.
ما در سیاست نیامدهایم دست ارادت به کسی بدهیم. حق، مستقل از افراد و جناحهای سیاسی میایستد. فردا اگر علی اکبر ولایتی – یا حتی سعید جلیلی – بتوانند خود را با حق سازگار و راست کنند، سر سوزنی در رفتن به سوی آنها تردید نخواهم کرد. پیروزی ما شکست دیگری نیست. روزی خواهد رسید که آنها هم سبز خواهند شد. امیدوار باشیم که روز سبز شدن «دیگری»، ما رنگ حقیقت را نباخته باشیم. آزمون دشوارتر این است.
مطلب مرتبطی یافت نشد.