(۱)
«نگرندگانى نابینا، شنوندگانى ناشنوا، گویندگانى ناگویا. درفش گمراهى را میبینم چون درختى تناور بر پاى مانده و شاخهها به هر سو دوانده. به پیمانه خود به شما میپیماید، و هر ستم که تواند به شما مینماید. امیر آن از ملّت اسلام برون افتاده است و در حیرت گمراهى ایستاده. پس، آن روز از شما باقى نماند، جز اندکى بیمقدار، همچون دردى که در ته دیگ ماند یا خردههایى که بر زمین ریزد از تنگ بار. چون پوست، شما را میپیراید و چون کشت درو شده، خرد مینماید. مؤمن را از جمع شما میگزیند، چنانکه مرغ دانه درشت را از دانه لاغر بر میچیند. این مذهبهاى گونهگون شما را به کجا میکشاند؟ و این تاریکیها تا به کى در گمراهىتان مینشاند؟ و تا چند دروغها به راه فریبتان میخواند؟ از کجاتان آوردهاند و به کجاتان باز میگردانند؟… در این هنگام است که باطل بر جاى استوار شود، و نادانى بر طبیعتها سوار، و کار ستمکار بزرگ گردد، و دعوت به حق اندک و کم خریدار، و روزگار چون درنده دیوانه حمله آرد، و باطل آرمیده برخیزد، و چون شتر نر بانگ بردارد. مردم در گناه برادر و یار شوند، و در کار دین جدایى پذیرند، در دروغ با هم دوست باشند و در راست یکدیگر را دشمن گیرند. و چون چنین شود، فرزند با پدر کینه توزد و باران کشت را سوزد، فرومایگان درم افشانند، و جوانمردان تهیدست مانند. مردم این زمان گرگانند، و پادشاهانشان درندگان، و فرودستان طعمه آنان، و مستمندان چون مردگان. سرچشمه راستى خشک شود، و از آن دروغ جوشان. دوستى را به زبان به کار برند، و به دل با هم دشمنان. گناه و نافرمانى وسیلت پیوند گردد و پارسایى عجب و موجب ریشخند و اسلام پوستین باژگونه پوشد و کس سخن حق ننیوشد.»
– امام علی؛ خطبهی ملاحم؛ ترجمهی سید جعفر شهیدی.
(۲)
بنای من این نبود، و هنوز هم نیست، که از توجه به طرح کلان آنچه اکنون در ایران اتفاق میافتد به صورت جزیی و حاشیهای این کشاکش بپردازم. اما بگذارید یک بار، شاید برای آخرین بار، بحثی را پیش بکشم که حکایت مکرر چهار سال پیش است. مقدمهی سخن من نقل قولی است از مجلس خوارزم شهرستانی:
«هر نفس که نه پروردهی فریشتگان آمد، شیطانی؛ هر عقل که نه پروردهی پیغامبران آمد، [حیوانی]؛ هر جا که استقامتی است در نفس یا در عقل، فریشتهای بر او نشسته: «إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّـهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلَائِکَهُ». هر جا که دوری است یا در نفس یا در عقل، شیطانی بر او نشسته: «هَلْ أُنَبِّئُکُمْ عَلَىٰ مَن تَنَزَّلُ الشَّیَاطِینُ تَنَزَّلُ عَلَىٰ کُلِّ أَفَّاکٍ أَثِیمٍ». افاک فی القول، اثیم فی الفعل».
اینجا دو نکته در میان است: یکی نقش و حضور مردم ما در انتخابات سال ۸۸ و یکی نقش همراه سربلند، آبرومند و غایب از نظر آنان، یعنی میرحسین موسوی. محور این حرکت چیزی نبود جز استقامت بر کلمهی حق. مضمون برجستهی سیاسی این سخن هم چیزی نبود جز اینکه نظام، با لباس حق پوشاندن بر باطل و پوستین وارونهای، ظالم را جای مظلوم نشان و قاتل را به جای مقتول. یعنی بنای افک و اثم نهادن. و همنشین افاک و اثیم کسی نیست جز شیطان. جنبش سبز، چیزی نبود جز اینکه تن به بندگی غیر خدا نخواهیم سپرد. توحید یعنی نفی. یعنی نفی حاکمیت غیر خدا. یعنی بنای حریت نهادن. تقابل میان آنها که انا ربکم الاعلی میزنند و آنها که گفتند: هل ننبئکم بالاخسرین اعمالا الذین ضل سعیهم فی الحیوه الدنیا و هم یحسبون انهم یحسنون صنعا، همینجاست.
از این مقدمه میخواهم به سخنانی که بر زبان سعید جلیلی در آخرین مناظره جاری شده است بپردازم. مغز سخنان او همان است که در این سالها در محفل برادرش، وحید جلیلی، و حلقهی عماریون جاری شده است. تعبیر من از این مدعا و نامی که بر آن مینهم «مغالطهی جمهوریت» است.
مغالطهی جمهوریت
اصل مدعایی که برادران جلیلی بدان تفوه میکنند این است که در سال ۸۸ به نظام ظلم شد. و [از سوی بعضی نامزدها] به طرفدارانشان ظلم شد. در حوادث سال ۸۸، بنا به روایت آنها، نظام در برابر مخدوش شدن جمهوریت نظام ایستادگی کرد و عقبنشینی نکرد. مفروض این مدعا این است که در انتخابات سال ۸۸، نه تخلفی رخ داده است و نه تقلبی. بدیهی هم هست که ایشان هیچ اعتنایی به هیچ کدام از حوادث پیش از انتخابات، از جمله حمله به ستاد قیطریه، و مسدود کردن مجاری ارتباطی، حتی پیش از آنکه میرحسین موسوی اعلام پیروزی کند، ندارند. تمام حوادث پیش از انتخابات نقض صریح جمهوریت نظام بود – یعنی محروم کردن مردم – جمهور – از تصمیمگیری، از انتخاب و مکانیزمهای تشخیص (هر چند مردم تشخیصشان روشن بود؛ از هر سویی). سؤال این است که چرا در پیش از روز انتخابات آهی از نهاد نظام در دفاع جمهوریت بر نیامد و احساس نکرد به او – یا به جمهوریت – ستم شده است ولی در تمام ماههای بعد که «مردم» در برابر جانبداری صریح و آشکار از نامزدی که اکنون تشت رسواییاش از بام افتاده است، آشکار نفله شدند و نیروهای نظام در روز روشن به تخریب اموال عمومی و ضرب و جرح مردم پرداختند، خدشهای به جمهوریت وارد نشد؟
پاسخ البته روشن است. در منطق برادران جلیلی، وظیفهی دستگاههای اجرایی نه تأمین امنیت مردم در برابر صاحبان قدرت – یعنی در برابر نظام – بلکه تأمین امنیت نظام – ولو در جاهایی که میلغزد – در برابر مردم است. این اول و ابتدای فساد است. یعنی جلیلی در زبان از ابتنای مشروعیت نظام بر اقبال مردم سخن میگوید. جلیلی به طور پیشینی مفروض میگیرد که مردم همیشه مدافع نظام هستند و هرگز نمیتوانند رأیشان را از نظام پس بگیرند. مردم همیشه و در هر لحظهای میتوانند رأیشان را از نظام پس بگیرند. در منظومهی فکری جلیلی این وضعیت نمیگنجد و چنین فرضی، فرضشدنی نیست. آدمی حتی میتواند ایماناش را به خدا پس بگیرد اما حساب پس گرفتن ایمان از خدا موکول به داوری آخرت است. جلیلی، نظام را حتی از خدا برتر مینشاند و سپس عقوبت این پس گرفتن رأی را، که عین حریت و آزادگی انسان است، در همین عالم و در همین روزها آن هم به شنیعترین و ظالمانهترین شیوه مقرر میکند. اینتان عدالت و اینتان جمهوریت!
هنوز خون شهدای ما از میانهی سکوت ۲۵ خرداد میجوشد. و هنوز پروندهی کجرفتاری و جانبداری شورای نگهبان پیش و پس از انتخابات نزد افکار عمومی مفتوح است. پروندهای که نزد وجدان مردم گشوده است، در رسانهها و تبلیغات متکی به قدرت نظامی و امنیتی بسته نمیشود. استوارترین شاهد نقض مدعای جلیلی همین است که نظام مورد نظر ایشان، متکی به نصر بالرعب است و همچنان با فرض معصومیت و مصونیت مفروض نظام، از گشوده شدن اندک روزنهای هراس دارد. هنوز هم انتظار دارد مقتول شکایتاش را به قاتل ببرد و جای شاکی و متشاکی عوض شود. این تحلیل و تلقی از جمهوریت چیزی است جز مشروعیت بخشیدن به قدرت عریان و سپاهیگری محض آن هم با تفکری سلفی و اشعریگرا که قدرت را فعال ما یشاء و لا یسئل عما یفعل میداند؟
سعید جلیلی راست میگوید که امنیت باید پشتوانهی مردمی داشته باشد ولی چرا امنیت نظام مبتنی بر نیروی امنیتی شده است؟ چرا میتوان مردم را کشت و حتی به آنها اجازهی برگزاری آبرومند مراسم تدفین و سوگواری نداد؟ قصه فقط کسانی مثل هالهی سحابی یا مثلاً ستار بهشتی و سهراب اعرابی و ندا آقا سلطان و محسن روحالامینی نیست؛ قصه یکایک شهدایی است که گمنام ماندهاند و مسؤولیت این ستم عظیم به خود و خانوادهشان به دوش کسی است که امروز مدعی دفاع از جمهوریت نظام و ظلم به نظام است. کدام ظلم به نظام؟ وقتی شما خودتان به خودتان ستم میکنید و با این پوستین وارونه میکوشید گناه ظلم خودتان به خودتان را به گردن دیگری بیندازید، امیدی به اصلاحتان هست؟
مشکل این تفکر خودمحور چیزی نیست جز توهم صدق و تخیل پاکی و معصومیتی که خود به خود نسبت داده است و هیچگاه وارد کورهی سنجش و داوری آزاد و مستقل نشده است. محک تجربهای در میان نبوده است که ظالم یا مظلوم را در این میانه بدون اینکه متشاکی در وضع برتری واقع باشد، تشخیص دهد. در این داوری نابرابر، یک نفر همیشه میتواند مدعی مظلومیت شود. وقتی این توهم مظلومیت (از هر سویی) از میان برداشته میشود که در همان رسانهای که حداد عادل و جلیلی میتوانند این نسبتها را به کسانی بدهند که نه دسترسی به آن رسانه دارند و نه توانایی دفاع از خود، فضایی برای عرضهی عادلانهی سخن در میان باشد. مهمترین نشانهای اینکه به آن نظام، اگر هم ظلمی شده است، ثابتشدنی نیست، همین است که امروز درست مانند تمام چهار سال پیش، سعید جلیلی و حداد عادل میتوانند یکجانبه از هیچ تهمت و بهتانی دریغ نکنند اما همچنان با بیشرمی و وقاحت سرشان را بالا بگیرند و مدعی حقانیت شوند.
منطق مغالطی برادران جلیلی هم خیانت به جمهوریت است و هم نفی حریت و توحید. این رأی تیره و داوری ناراست، سخت از ضمیر کسانی که متنسکانه و جاهلانه خود را بر حق میپندارند و قابلیت و ظرفیت عرضه کردن خویش بر نقد آزادانه، مستقل و بیطرفانه را ندارند، بیرون میرود. یکی از مصادیق ظلم، همین افترا و دروغ بستن به خداست. فمن اظلم ممن افتری علی الله کذبا. کبر مقتا عند الله. لم تقولون ما لا تفعلون. نفی توحید از همینجا آغاز میشود که تفوه به نام خدا کنی و زبان و عملات در راه سر سپردن به ارادهی غیر خدا باشد. و کلامنا اشاره.
آنچه به این نظام، به این انتخابات، به این قانون اساسی معنا میدهد، خودِ مردماند: این لب و جام پی گردش می ساختهاند | ور نه بی می، ز لب و جام چه سود ای ساقی؟ نمیتوان یک بار برای همیشه مردم را مفروض ثابت و لایتغیر گرفت، و عاملیت را از آن پس از آنها سلب کرد مگر در جایی که به سود و در تأیید موضع شما باشد، و بعد دربارهی نظام و انتخابات و قانون حکم ازلی و ابدی داد. این تصور معوجّ از سیاست، چیزی نیست جز اشعریگری و سفلیگری عریان.
پ. ن. نسخهی به روزشده: بخشی از قسمت اول بخش (۲) را برای سبکتر کردن متن برداشتم. اصل مدعا همچنان همان است که بود.
مطلب مرتبطی یافت نشد.