مستند «از تهران تا قاهره» شوخی بیمزه و زشتی با تاریخ و با حافظهی مردم ما بود. خلاصه و چکیدهی این مستند چیزی نبود جز کوششی برای جا انداختن این مغالطهی شرمآور که: بیدادگری در نظام جمهوری اسلامی نه تنها میتواند بیدادگری نظام پادشاهی را بشوید بلکه حتی میتواند نشانهی تقدیس و پاکی آن باشد. ابتدا و انتهای این مستند هیچ چیزی جز همین سخن نیست.
آنچه جنایت را جنایت میکند، حجم و میزان و تعداد جنایات نیست بلکه نفس جنایت است. چیزی که مشروعیت را از یک نظام سیاسی سلب میکند و آن را از عدالت ساقط میکند، مقایسهی آن با یک نظام سیاسی دیگر یا وضعیت جایگزین نیست. برای سنجش مشروعیت یک نظام سیاسی و عادلانه بودن آن، به مفاهیم عینی و حقیقتهایی مراجعه میکنیم که مستقل از موقعیتهای مختلف معنا دارند. ستم، ستم است چه به یک نفر باشد چه به یک میلیون نفر. خونریزی و قتل نفس، بیدادگری است؛ چه قتل یک نفر باشد چه قتل هزاران نفر. مهم نیست خونِ یک بیگناه را به گردن داشته باشی یا خونِ خیلی از بیگناهان را. این سخنان، سنگ بنای مغالطهی خانم فرح پهلوی و سازندگان مستند مزبور است.
اگر ترازویی برآوریم و بخواهیم با مقایسهی نظام پادشاهی و نظام جمهوری اسلامی و میزان نارضایتی یا بیدادگری در این دو نظام به نتیجهای برسیم، تنها نتیجهی معقولی که احتمالاً به آن خواهیم رسید یک نکتهی بدیهی است و آن این است که: ستم بد است و بیداد مذموم. خونِ بیگناهان ریختن دامنگیر است و عاقبت سوء دارد. حقوق آدمیان را ضایع کردن، عقوبت دارد. پشت کردن به مردم، مشروعیت و عدالت را از نظام سیاسی میستاند و این نکته برای هر دو نظام صادق است. هیچ فرق نمیکند که کدام یک گوی سبقت از دیگری ربوده باشد، هر دو در گردابِ بیعدالتی و بیداد فرو رفتهاند. این نکته هم بدون این مقایسه آشکار و بدیهی بود. لذا برآوردن چنین ترازویی از اساس باطل و فاسد است.
خانم فرح پهلوی اسم مرتضی کیوان، خسرو روزبه و خسرو گلسرخی را به یاد نمیآورد. و اینها تنها سه نام از یک طیف سیاسی کمابیش نزدیک به هم هستند. آنچه که مهم است تعلق خاطر سیاسی اینها نیست. چیزی که مهم است این است که اینها آدمیانی بودهاند که بر بیداد شوریدند؛ بر بیدادی که در نظام سیاسی سلطنتی محمدرضا پهلوی نهادینه شده بود. تاریخها را دقت کنید: خسرو روزبه در ۲۱ اردیبهشت ۱۳۳۷ تیرباران شد. مرتضی کیوان در ۲۷ مهر ۱۳۳۷ تیرباران شد. خسرو گلسرخی در ۲۹ بهمن ۱۳۵۲ اعدام شد. تمام اینها در دوران سلطنت محمدرضا پهلوی رخ داده است. از همان روزهای نخست سلطنت او تا روزهای آخر سلطنتاش این بساط بر پا بوده است.
اگر نظام پادشاهی فقط مرتضی کیوان را کشته بود، تا ابد این ننگ و بدنامی برایاش کفایت میکرد. اگر خانم فرح پهلوی فقط به مرتضی کیوان فکر میکرد و سر مویی به عدالت و انصاف فکر میکرد، به خودش اجازه نمیداد که بیاید از طریق مقایسه کردن خودش با جمهوری اسلامی این ننگ را تطهیر کند. از این ننگها و بدنامیها در نظام جمهوری اسلامی هم به وفور یافت میشود. ولی برای احراز عدالت و مشروعیت کسی دست به دامان مقایسهی دو ننگ و دو بدنامی نمیشود.
این مستند شوخی بیمزه و طنز وقاحتآمیزی بود که حافظهی تاریخی ملت ما را به سخره گرفته بود. ایران آرمانی ما ایرانی است که در آن هیچ صاحب قدرت و هیچ دولتمرد سابق یا فعلی هرگز نتواند، به خودش اجازه ندهد، حق نداشته باشد، جسارت این را پیدا نکند که برای تطهیر جنایت خودش، برای پوشاندن عدولاش از عدالت، خود را با یک نظام سیاسی سابق یا لاحق مقایسه کند یا جنایتهای استکبار و استعمار را فریاد بزند تا پلیدیها و بیدادگریهای خودش را بپوشاند. عجیب نیست که ستمگران همچنان درس نمیگیرند، حتی بعد از اینکه از مسند قدرت به زیر کشیده میشوند و تاوانهای سنگینی برای بیدادشان میپردازند؟! هر چقدر این مستند میتوانست «اطلاعات» تازه به ما بدهد و «جزییات» بیشتری را بر ما آشکار کند، هیچ تفاوتی در عمق فاجعه ایجاد نمیکند. خون ریختن مشروعیتستان و عدالتزداست؛ چه خون مرتضی کیوان باشد، چه خونِ سهراب اعرابی. برکشیدن ستمگران و فاسدان، خاک در چشم مروت ریختن است؛ چه برکشیدن، مثلاًّ، نعمتالله نصیری باشد چه سپر امن برای سعید مرتضوی ساختن. جنایت، جنایت است. فرقی نمیکند چه کسی مرتکب آن میشود.
(*) مصرع از سایه است.
پ. ن. نامهایی که در متن آمدهاند همه مشت نمونهی خروارند. مربوط و نامربوط ندارند. کافی است کسی صفحات تاریخ را به دقت ورق بزند. به مضامین مشابهی میرسد. قربانیان نظامهای بیداد مذهبی و غیرمذهبی ندارند. فرقی نمیکند متعلق به کدام حزب سیاسیاند. ستم، با آدمی میستیزد. بیعدالتی، خودِ آدمی را نشانه میگیرد.
مطلب مرتبطی یافت نشد.