این یادداشت را در حاشیهی یادداشت قبلیام مینویسم. برای اینکه مطلب زیاد به بیراهه نرود و شرحِ کشاف نشود، به اختصار مینویسم و تیتروار.
۱. یک فعال سیاسی درگیر در حوادث پس از انتخابات ۸۸ آماج اتهام و مجازاتهای ظالمانه و مهیبی واقع میشود – که به هر دلیلی – این ماجرا، میتواند فضای رسانهای را مسخر کند و توجه مخاطبان را به شناعت عمل و به پلیدی کردار دستگاهی مدعی و اهل شلتاق و اشتلم جلب کند و پرده از روی تباهی و فساد آنها کنار بزند. این اتفاق آنقدر مهم است که باعث میشود سخن گفتن از شلاق خوردن – نمادین یا غیرنمادین – این یک نفر، توجه بسیاری از مخاطبان را جلب کند به شلاق خوردن بسیاری دیگر که به طور معمول نه تنها توجه مذهبیها، سیاسیون و به اصطلاح «آدم مشهورها» بلکه توجه آدمهایی خارج از این دایره هم کمتر به آنها جلب میشود (نشان به این نشان که کثرت و تنوع احکام مجازات سنگین آنقدر زیاد است که دیگر آگاهی عمومی جامعه را کمتر تسخیر میکند؛ از خودتان بپرسید که آمار چند نفر را دارید). پس نفس ماجرا – حتی درست وقتی که روی زن بودن، فعال سیاسی بودن، نخبه بودن و مؤمن و معتقد بودن او تکیه میشود – مزیت است و به ما در پررنگتر شدن حوادث تلخ و نامردمیهای دیگر کمک میکند. کمرنگتر کردن اینها، لزوماً نشانهای از حساسیت ما به موضوع نیست.
۲. یک راه شکستنِ پای و پایهی تبعیض هماین است که نبرد با تبعیض خود گرفتار تبعیض نشود. یک بار همین نکته را در گفتوگوی مناظرهواری با محمّدرضا نیکفر در برنامهی پرگار بیبیسی – به تفصیل و دلیل – گفتهام که مبارزه با تبعیض وقتی خودش گرفتار تبعیض شود، باز هم تبعیض است و هیچ هنری نکرده است. لذا، اینکه حساسیت منفی به برجسته کردن زن بودن، نخبه بودن، فعال سیاسی بودن و از آن مشخصتر – در این نوع نگاه – «مذهبی بودن» فرد به وجود آمده است، لزوماً نشان از تعهد جدی ما برای مقابله با تبعیض نیست بلکه زنگ هشداری است نسبت به اینکه نوع دیگری از تبعیض زمینهای برای نشو و نما پیدا کرده است (به دلیل اینکه شائبهی جدی تبعیض علیه مذهب در آن هست). سلاح مبارزه با تبعیض نباید علیه خود تبعیض به کار گرفته شود.
۳. فکر میکنم هنگام معرفی هر فردی، سرراستترین راه برای شناساندن او به مخاطب، اشاره کردن به دستیافتهای او یا توصیف کردن وجودِ اوست، چنانکه او هست. در محاق قرار دادن یا تعمداً نام نبردن از یکی از ویژگیهای او آشکارا مصداقی است از تبعیضِ منفی. دو مثال میآورم که میتواند به خوبی این تبعیض را در بستری دیگر نشان بدهد: فرزاد کمانگر، یک معلم و زندانی سیاسی کرد بود که اعدام شد (عنوان او در یکی از خبرهای سایت جرس – که یکی از وبسایتهای سبزهاست – این است: «معلم و زندانیِ سیاسی کُرد، کمیته اطلاع رسانی جنبش سبز(شاخه کردستان)»؛ در این توصیف آیا «معلم بودن» و «کُرد بودن» تبعیض است؟). مدخل ویکیپیدیا او را چنین توصیف میکند: «فعال حقوق بشر، فعال محیط زیست، روزنامهنگار و فعال صنفی، و معلم کرد ایرانی». به نظر شما، آیا درست است که بگوییم چرا روی فعالیت حقوق بشری یا محیطزیستی او یا روزنامهنگاریاش یا کرد بودناش تأکید شده است؟ میتوان گفت که مگر یکنفر کارمند ساده و معمولی که هیچ کار سیاسی نمیکرده و مثلاً فارس بوده یا ترک یا لر، چه مزیت کمتری دارد؟ میشود ادعا کرد که دربارهی او تبعیض روا داشته شده است؟ و آیا کسی هرگز چنین کرده است؟ نمونهی دیگرش هم البته صانع ژاله بود که یک دانشجوی کرد عادی بود که به شکل منفی به مصادرهی کیهان در آمد و البته نتیجهاش ننگ دیگری بود برای آن رسانهی کذاب و وقیح. پرهیز کردن آگاهانه از ذکر ویژگیهای برجستهی یک فرد که بدان خصوصیتها مشهور است، مصداقی آشکار از تبعیض است.
۴. توصیف زن بودن، مذهبی بودن، نخبه بودن یا فعال سیاسی در یک انتخابات پرحادثه که نه تنها ایران بلکه جهان را متأثر کرد، لزوماً معنایی هنجاری / نرماتیو ندارد، مگر اینکه بخواهیم به اجبار به توصیفکننده هنجاری بودن را نسبت بدهیم. اگر کسی از مظلوم واقع شدن یک زن مذهبی سخنی بگوید، لزوماً معنایاش این نیست که خود مذهبی است، از مذهبی بودن دفاع میکند یا آن را تجویز میکند (این به این معنا هم نیست که در مذهبی بودن، فی نفسه، مشکلی وجود دارد). وقتی بار توصیفی کلام را از آن بگیریم و به هر انگیزهای آن را تجویزی قرائت کنیم، گام اول را در ارتکاب تبعیض برداشتهایم.
هر سخنی در مبارزه با تبعیض همیشه وقتی بهتر شنیده میشود که نشانی از عدالت و انصاف هم در آن باشد. نابرابریستیزی وقتی که تیغاش فقط یک طرف را ببرد یا در بریدن یکسوی ماجرا کندتر عمل کند، همیشه بذر نابرابریهای تازهای را میکارد. این بهانهی خوبی نیست که بگوییم چون سی سال در ایران حکومتی مذهبی حاکم بوده است ما حق داریم به قدر سی سال از مذهبیها انتقاد کنیم و آنها هنوز پیمانهشان پر نشده است. این استدلال به اندازهی کافی مبنای اخلاقی و عقلانی لرزانی دارد (دقت کنید که اسراییل به همین مستمسک همچنان خود را در موضع مظلومیت نهاده است و با همین استدلال همچنان ظلم میکند). اگر در ابراز اعتراض به تبعیض مثبت به نفع یک نفر مذهبی، کمترین شائبهای پیش بیاید که تبعیض منفی ما – یا احساسات منفی ما – نسبت به مذهب نقش دارد، صلاحیت و بیطرفی گوینده پیشاپیش زیر سؤال میرود.
پ. ن. این هم یادداشت آخر سمیه توحیدلوست در توضیح ماجرا و سپاس از کسانی که به هر نوعی واکنشی نشان دادهاند. به ویژه این بندش را بسیار میپسندم: «یادمان میماند که باورهای ما، از ما شهروند درجه بالاتر نمیسازد که همگی در کرامت و حقوق برابریم، که اگر چنین نشود، تفسیرهای مختلف از همان ارزشهای مورد توجه ما، یک روزی با چرخش نگاههای سیاسی و به دلیل قدرتگرایی ذاتی ِ انسانی از ما شهروندانی دونپایهتر میسازد، که میشود به تیغ و شلاق هم تحقیرش نمود. این مهم قاعده ندارد. مانند سیلی است که آرام جلوتر میآید و در هر برهه بخشی از ما را و جامعه ما را میبلعد.»
مطلب مرتبطی یافت نشد.