اگر تظلم‌ هم مبنای‌اش تبعیض‌ باشد، ناحق است

نکته‌ای که در یادداشت پیش توضیح دادم نیاز به گفت‌وگو دارد. اصولاً این شکل مباحث در فضایی که گفت‌وگو شکل نگیرد یا ناممکن شود به جایی نمی‌رسد. از خوبی‌های فضای مجازی و وبلاگ این است که آدمیان می‌توانند به سرعت با هم ارتباط برقرار کنند و داد و ستد فکری داشته باشند. این گفت‌وگوها هم به شفاف شدن بحث‌ها و مواضع کمک می‌کند و هم – به باور من – می‌تواند فکرها را به هم نزدیک کند. این شفافیت برای آینده‌ی کشور ما و برای فراهم شدن تدریجی زمینه‌ی روییدن و بالیدن اندیشه‌ی سالم، ضروری است.
لیلا موری یادداشتی نوشته است با عنوان «اگر تبعیض نیست پس چیست؟» و در آن گفته است: «این واکنشها میگوید که این عمل غیر انسانی است چون ۱- قربانی یک زن بوده است ( تبعیض جنسی) ۲-  قربانی مومن و مسلمان بوده است ( تبعیض مذهبی) ۳- قربانی دانشجوی دکترا بوده است ( تبعیض طبقاتی/ تحصیلی) ۴- قربانی فعال سیاسی بوده است ( تبعیض سیاسی/ برتری خواص بر عوام)». صورت‌بندی لیلا، موجز، مختصر و روشن است. ابهام و پیچیدگی ندارد. کوشش کرده‌ام نظرم را توضیح بدهم – نظر خودم را طبعاً نه نظر بی‌شمار آدم‌های دیگری که چیزی نوشته‌اند در این روزها – تا مشخص شود که چرا، به زعم خودم، ورود من (دیگران را نمی‌دانم) به قصه نه تبعیض‌آمیز است و نه از موضع تبعیض و بلکه اساساً ورود تبعیض‌آمیز به قصه، ریشه‌ی فاسدی است که میوه‌ی تلخ و پوسیده به بار می‌آورد.
حرف لیلا درست است. البته در صورتی که این واکنش‌ها (کدام واکنش‌‌ها؟ همه‌ی واکنش‌ها؟ یا بعضی از واکنش‌ها؟) این عمل را به آن چهار دلیل غیر انسانی می‌دانسته باشند (یعنی زن بودن، مؤمن بودن، فعال سیاسی بودن و دانشجوی دکترا بودن). این مشاهده‌ی بسیار مهمی است که هم باید به رسمیت شناخته شود و هم برجسته شود. اما از این مشاهده‌ی بسیار مهم و درخور تأمل نباید نتیجه گرفت که «همه»ی اعتراض‌ها با همین انگیزه بوده است – ولو در همه‌ی آن‌ها به زن بودن، مسلمان و مؤمن بودن و دانشجوی دکترا بودن او اشاره شده باشد. در واقع آن‌چه باید شفاف شود این است که این چهار مورد آیا به مثابه‌ی دلیل مورد استناد قرار گرفته‌اند یا به مثابه‌ی توصیف برای نشان دادن تعارض‌های رفتاری نظام؟ به عبارت دقیق‌تر: یکی از راه‌های برجسته کردن پارادوکس‌های رفتاری و گفتاری این نظام دقیقاً توسل به همین موارد است – نه برای این‌که قربانی را تافته‌ی جدابافته تلقی کنیم – که در این دستگاه بر خلاف آن هم تبلیغات دهن‌پرکن و ریاکارانه (وقتی با چهره‌ی ظاهراً لطیف و دینی در رسانه‌های دولتی عزم دلبری دارند)، زن هیچ امتیاز مثبتی ندارد؛ بر خلاف آن همه تبلیغات که این‌ها زندانی سیاسی نیستند، هستند و سیاسیون که مثلاً قرار بود بتوانند بر اساس تبلیغات کرکننده‌ی همین نظام آزادانه حرف بزنند و عمل کنند، وضع‌اش بدتر از بقیه است و سوم این‌که به رغم تبلیغات نظام برای این‌که مثلاً تحصیل‌کرده بودن و نخبه بودن خوب است، این‌ها بیشتر قربانی شده‌اند (و جمع این‌ها در یک نفر بیشتر به قضیه دامن زده است).
اما تکرار می‌کنم: این‌ها هیچ‌کدام دلیلی برای امتیاز جداگانه دادن به سمیه توحیدلو – یا هیچ کس دیگری در موقعیت مشابه او – نیست و اگر این‌ها مبنای اعتراض باشد، بدون شک تبعیض است. بگذارید این‌جوری صورت‌بندی کنم: قضیه شبیه قصه‌ی هولوکاست و واکنش احمدی‌نژاد است. شاید در آمار و ارقام کشته‌شده‌های هولوکاست اغراق شده باشد، ولی لازم نیست حتماً شش میلیون نفر کشته شده باشند تا شناعت عمل را محکوم کنیم. حتی یک نفر هم که با این بهانه خون‌اش ریخته شود، جنایت انجام شده است. حالا صورت‌بندی داستان مانند این است که کسی – فرض کنید احمدی‌نژاد – بگوید که: این تبعیض نیست که شما بگویی چون با یهودی‌ها این رفتار را کردند، پس حق دارند آن‌ها دولت اسراییل درست کنند و فلسطینی‌ها را فلان و بهمان کنند آن هم به خاطر هولوکاست؟ (دقت کنید که صورت هر دو استدلال یکی است). اگر این تعابیر را پیراسته‌تر کنیم، می‌توان گفت که: کشته شدن یک نفر – حتی یک نفر – کم از کشته شدن شش میلیون نفر و حتی تمام نسل بشر ندارد (قرآن می‌‌گوید). پس تفاوت عدد و رقم تأثیری در شناعت ماجرا نمی‌گذارد. لذا، در این مورد مشخص، وقتی مبنای قانونی و اتهامی که به فرد وارد می‌شود غیراخلاقی باشد – منظورم اخلاق مشترک انسانی است – فرقی نمی‌کند متهم/مظلوم سمیه‌ توحیدلو باشد که به خاطر فعالیت انتخاباتی و سیاسی برای‌اش پاپوش ساخته‌اند و پرونده درست کرده‌اند یا متهم/مظلوم پسر یا دختری باشد که دستِ دوستِ دختر یا دوستِ پسرش را گرفته – یا حتی اصلاً نگرفته – و کنار هم توی خیابان راه رفته‌اند! به این مثال‌ها می‌شود مثال‌های فراوان دیگری را افزود (مثل تمام اتهامات جنسی که به این و آن زده‌اند و می‌زنند؛ یا مثلاً به طور تیپیکال نوع اتهاماتی که در برنامه‌ی هویت به روشنفکران یا دانشگاهیان می‌زدند). لذا فرقی نمی‌کند که متهم مذهبی باشد یا کمونیست؛ یک نفر ملی-مذهبی مثل عزت‌الله سحابی و هاله سحابی باشد یا همسر چهره‌ی کلیدی قتل‌های زنجیره‌ای که شکنجه‌ها و بازجویی‌های‌اش عرق شرم بر پیشانی سران خود همین نظام می‌نشانَد. همه به یک اندازه شنیع و تکان‌دهنده‌اند. قصه، به نظر من، تبعیض نیست. دست‌کم برای من مبنا تبعیض نیست؛ مسأله انسانی است: وجدان انسانی زخم خورده است.
بایگانی