وَلَا یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَىٰ أَلَّا تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَىٰ
وَاتَّقُوا اللَّـهَ إِنَّ اللَّـهَ خَبِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ (مائده: ۸)
اى مؤمنان در راه (رضاى) خدا به داد برخیزید
و به عدل شهادت دهید و دشمنىتان با بعضى از مردم شما را بر آن ندارد که بیداد کنید؛
دادگرى کنید که آن به تقوا نزدیکتر است و از خداوند پروا کنید که خداوند به آنچه مىکنید آگاه است
خبر این ماجرای دردناک را چند روز پیشتر شنیده بودم اما آخرین گمانی که میبردم همین بود که گزارشی به چنین شیوهای در وبسایتهای
تابناک و
جهاننیوز از حادثهای تأسفبار با این تیتر منتشر شود که: «حمله به دانشجوی محجبه ایرانی در انگلیس+ تصاویر». چکیدهی مدعای گزارش فوق مبنی بر چند گزارهی درهم تنیده است: دختر دانشجوی محجبهای در انگلیس به خاطر محجبه بودن مورد آزار و اهانت واقع میشود و «جراحات شدید»ی به او میرسد و نتیجهگیری میشود که موج تازهای از «مبارزه با حجاب» در اروپا شکل گرفته است و در انگلیس هم به خاطر نگرانی از اقبال به مسلمانی، دولت انگلیس به فکر راه چاره افتاده است و نتیجهی القاء شده در متن همین است که این رخدادها نمونههایی از همین نگرانی است (و اسلامهراسی هم بخشی از آن است). این روایت، به اعتقاد من، روایتی است که علاوه بر گزارش واقعیتهای ماجرا – و گزارش ناقص واقعیتهای حادثه – تحلیل و تفسیرهایی را در خود دارد که اگر دروغ نباشد، دستکم اغراق و مبالغهی بیش از حد است و تنها هزینه کردن از درد و رنج یک زن و بازیچه کردن مظلومیت یک انسان برای بهرهبرداری تبلیغاتی و سیاسی و آب به آسیاب نزاعهای بیحاصل و خصومتساز ریختن است: ظاهر روایت، حکایت از برجستهکردن اسلامهراسی و اسلامستیزی در غرب دارد اما واقعیت ماجرا این است که کل قصه به نحو حیرتآور بزرگنمایی شده است. دقت کنید که رنج هیچ انسانی را هیچ وقت نمیتوان بزرگنمایی کرد. آنچه بزرگنمایی شده است جنبهی دردناک و تلخ قصه نیست. ولی میتوان با این شیوهی روایت و مغالطههای متعددی که در خلال آن آمده است، نتایج سیاسی مبالغهآمیز و گزافی بر آن بار کرد. از آن سو، به جای جلب توجه به یک مسألهی انسانی و اجتماعی (که حاصل یک معضل شناختهشده و قدیمی جامعهی انگلیس با نوجوانان است؛ برای اطلاع بیشتر دربارهی یک نمونهی خاصاش اینجا را بخوانید دربارهی
سیلی زدنهای شاد) یا برجستهکردن مسؤولیتی اخلاقی و عقلانی، هم تصویر معوجّی از نوع برخورد بخشهای مختلف جوامع اروپایی با اسلام ارایه شده است و هم در عمل زمینه برای غربستیزی و دشمنکیشی خیالاندیشانهای از سوی دیگر فراهم شده است.
واقعیت ماجرا این است که:
۱. لندن به نسبت بسیاری از شهرهای دیگر اروپا، یکی از امنترین شهرها برای زنان مسلمان محجبه است و در مقایسه با شهرهای بسیاری از اروپا که دیدهام، هیچ شهری را به این اندازه متنوع و تا این حد روادار نسبت به فرهنگهای مختلف و متفاوت ندیدهام. نژادپرستی و بیگانهستیزی برچسبی است که اگر بخواهیم در مقام مقایسه به آن نگاه کنیم، به انگلیسیها و خصوصاً لندنیها کمتر میچسبد. برای اینکه بفهمیم چقدر این نسبت ضعیف است باید ما ایرانیها خصوصاً از خودمان بپرسیم که سالهای سال با همسایگان افغانمان که همریشه، همزبان و همکیش ما بودهاند چه رفتاری داشتهایم و همین الآن هم در سطح جامعه و هم در سطح حکومت و دولت با این همسایگانمان چه میکنیم. همین شرمساری بس است که جسارت دعوی پاکدامنی یا مظلومیت به خیالمان خطور نکند.
۲. انگلیس مدتهاست با معضل نوجوانان سرکش روبروست. این مسأله یک معضل اجتماعی ریشهدار است و ارتباطی هم ندارد با اینکه این نوجوانان تربیتناشده و نااهل، با آدمی محجبه در میافتند یا با کسانی که هیچ نشانهی هویتی ظاهری مسلمانی ندارند یا با یک نفر سیاهپوست یا با یک پیرمرد و پیرزن انگلیسی یا حتی یک آدم کاملاً معمولی انگیسی. این اتفاق، بخشی است از اتفاقهای جاری انگلیس. دولت هم سالهاست که به فکر حل مسأله است و مسأله را هم از بام تا شامل علناً از رسانهها فریاد میکنند و هیچ کس هم قصد پنهان کردن یا انکارش را ندارد. اینکه دست بر قضا، قربانی این حادثه محجبه بوده است و نوجوانان و اراذلی که چنین کردهاند، حجاب یک دختر مسلمان را هم بهانهای برای آزار بیشتر کردهاند لزوماً آن همه ادعای بزرگ را نتیجه نمیدهد.
۳. این اتفاقها را در انگلیس به جد پیگیری میکنند و جای تعجب است که به جای اینکه این عکسها سر از یک رسانههای داخلی ایران در بیاورد و خوراک تبلیغاتی غربستیزی شود، به دست پلیس اینجا نمیرسد یا در روزنامههای همینجا منتشر نمیشود. این سؤال را جداً باید از منتشرکنندگان این تصاویر پرسید که آیا هدف پیگیری جدی ماجراست و احقاق حق یا قصه چیزی است در حد مظلومنمایی و مانور تبلیغاتی و رسانهای؟ بالاخره در این میان انسان بودن، و کرامت آدمی مهم است یا بازتاب تبلیغاتی و رسانهای پیدا کردن ماجرا؟
۴. در غرب، اسلامهراسی هست. اسلامستیزی هم وجود دارد. اما این نمونه، از آخرین و ضعیفترین مصداقهای احتمالی این موضوع است. یعنی به دشواری بتوان نشان داد که این حادثه، به خاطر اسلامستیزی یا اسلامهراسی بوده است. ظن غالب این است که این ماجرا، ماجرایی است مانند ماجراهای بیشمار رفتارهای خشن نوجوانان انگلیسی با تقریباً هر کسی فارغ از رنگ و پوست و نژاد و مذهب و ملیت. البته پلیس اینجا، رفتارهای تبعیضآمیز را به شدت جدی میگیرد و در مواردی که پای نوجوانان در میان نباشد که عمدتاً حتی موقع دستگیریشان ماجرا با تذکر و اخطار فیصله پیدا میکند، قضیه بسیار پیچیده و سخت میشود. اما هر چه هست، این ماجرا نه نمونهی قوی و قابلدفاعی است برای نشان دادن اسلامهراسی و اسلامستیزی و نه دست بر قضا روش اخلاقی و منصفانهای است برای نشان دادن ظلمی که ممکن است بر یک زن مسلمان در غرب برود.
تا جایی که من میدانم و بعد از نزدیک به ده سال زندگی در لندن میتوانم گواه آن باشم واقعیت این است که این بیگانههراسی گاهی وجود دارد اما چنان نیست که بتوان تا این اندازه دربارهاش اغراق کرد. دستکم برای ماها که زندگی در ایران را تجربه کردهایم و شیوهی برخورد پلیس و در واقع حاکمیت سیاسی را با شهروندانی دیدهایم که همهشان ایرانی هستند و مسلمان، نوع برخورد غربیها با ما که در کشورشان میهمان به شمار میآییم و اساساً از جنس خودشان نیستیم چیزی نیست جز اسباب عبرت و مایهی شرمساری از جامهی ژندهی مسلمانی خویش و تردامنی خودمان در عمل به ایمانمان. چنانکه در بالا آوردم، بهترین و برجستهترین حجت و بینه بر اینکه ما را هرگز نمیزیبد که بر عیوب جامعهی اروپایی خردهای بگیریم، همین است که ما با افغانهای همزبان، همسایه و همکیشمان در سطح جامعه و دولت، برخوردی کردهایم که این غربیها هرگز با ما مسلمانها و غیرمسلمانها نکردهاند. از عدالت و انصاف نباید دور شد. در سالهای جنگ، ایران پناه افغانها بوده است اما باید پرسید به چه نحو و کیفیتی؟ باید پرسید که این پناه دادن به چه قیمتی بوده است؟ چه اندازه عزت و کرامت همزبانها و همکیشان ما حفظ شده است؟ هنوز بعد از این همه سال آیا به ذهنتان خطور نمیکند که هنگام تحقیر کسی و توهین به او به آسانی به او بگویید «افغانی»؟!
و اینها همچنان حاشیهی ماجراست. در نوع پوششِ رسانهای این ماجرای تلخ، اتفاق هولناکتری که در لایهی زیرین قصه جاری است این است که: این رسانهها، سلطان ریاکاری و خداوند معیارهای دوگانه و تزویرند. در سرزمینی که با خویشتنِ خویش رفتارهایی میکنیم بسی هولناک و دست نیروهای نظامی، انتظامی و امنیتی ما به روشنی و آشکارا در این ستمها دیده میشود – و عالیترین مقام سیاسی کشور هم آنها را «جنایت» میخواند – آن هم با مردمِ خودمان، باید پرسید که چرا این حادثه را باید چنین بزرگ کرد و چنین نتایجی از آن گرفت و ناگهان به این خیال افتاد که دولت انگلیس باید مستقیماً پیگیر ماجرا باشد؟ البته من بسیار خوشحال میشوم اگر دولت انگلیس ناگهان این اندازه حساسیت انسانی و اخلاقی نشان بدهد که از میان هزاران اتفاق مشابه دیگری که برای ساکنان مختلف انگلیس از هر نژاد و تبار و آیین و کیشی رخ میدهد، همین مورد مشخص را مسؤولیت خودش بکند و در پی استیفای حقوق یک زنِ مسلمان بر آید. این اتفاقِ تبعیضآمیزِ ویژه بسیار اسباب مسرت خواهد بود. اما به قول حافظ «عملات چیست که فردوس برین میخواهی»؟ ما چه کردهایم و دولت ما چه اعتبار و آبرویی برای ما فراهم کرده است که امروز بتوان به خاطر جسارت به یک زن مسلمان، گریبانِ دولتی را گرفت؟ گمان میکنم تابناک و جهاننیوز تصویری که از خودشان و خودمان دارند زیاد منطبق با واقعیت نیست. واقعیت این است که این شیوهی مسلمانی آغشته به گزافهگویی، بیمسؤولیتی و بیاخلاقی و فاصله گرفتن از روح تعالیم اخلاقی دین محمدی، هیچ زمینهای را برای آبرو و عزت جهانی داشتن فراهم نمیکند.
آنچه من از این گزارش منتشر شده در رسانههای داخلی میفهمم این است که: به خاطر دشمنی با انگلیس و سابقهی تمام تنشهای مختلفی که میان غرب و ایران هست، تنظیمکنندگان گزارش – به رغم مسلمانی – حاضر شدهاند از عدالت و تقوا دور شوند و قصهای را بسازند که در آن هم واقعیتهای اصلی – و تلخ – ماجرا گم شدهاند و هم گرهی بر گره پیشین افزوده شده است و «پریشانی این سلسله را آخر نیست». منِ مسلمان، این گزارش را شاهدی محکم میبینم بر بیتقوایی آشکار و دلالتی میدانم بر اینکه روح قرآنی و اخلاص ایمانی سخت مهجور افتاده است و اینکه این روزها، مسلمانی و تمام نشانههای هویتی آن بیشتر به مثابهی ابزاری برای مظلومنمایی – حتی در هنگامهی مظلومیت واقعی – به کار میروند و عزتِ مؤمنانه و کرامت انسانی در غوغای بازیهای سیاسی و شاخ و شانهکشیدنهای جنجالآفرینانهی تبلیغاتی گم میشود. در چنین شلوغی و ازدحامی البته عجیب نخواهد بود اگر از این پس مسلمانها اعتبار و احترامشان روز به روز کمتر شود. اگر مسلمانی ما قرار است از این جنس باشد، «وای اگر از پس امروز بود فردایی».
پ. ن. تعرض به یک انسان به جرم متفاوت بودن، و تعرض به یک زن به بهانهی باحجاب بودن یا بیحجاب بودن، همه جنایت است. جنایتِ شکستن حریم انسان به هر نوعی محکوم است و هیچ تعارف و مجاملهای در آن نیست. انصاف این است که وقتی مو را در چشم «دشمن» میبینیم بتوانیم کُنده را در چشم خودمان هم ببینیم. کاش شما که با چنین ذوق و شوق و هیجانی ماجرای تعرض به یک زن مسلمان را چنین با آب و تاب روایت میکنید (و با خامی گمان میکنید راوی مظلومیت شدهاید و با این کارها دارید حماسهی زینبی را شبیهسازی میکنید)، کمی بیشتر فکر میکردید که چطور میشود کاری بکنید که از رنج آدمی و عزت او، پیراهن عثمانی برای تشفی خاطر خودتان و ارضاء حس حقارتتان نسازید.
پ. ن. ۲. این را بنا نداشتم بنویسم ولی چند نفر از دوستان اشاره کردند که ماجرای مشابهی را که برای خودمان هم پیش آمد بود بنویسم. هم من و هم الهه همان موقع ماجرا را در وبلاگهایمان نوشتیم. ولی الآن که دوباره دارم قصه را میخوانم و مقایسه میکنم، میبینم که همان موقع هم کوشش کردم بودیم دچار افراط و تفریط نشویم حتی در همان فضای سخت و تلخ عاطفی و دردناک. یادداشت بیعنوان الهه اینجاست. من هم بعداً یادداشتی نوشتم با عنوان «آیا خشونت در سرشت انسان است؟».
مرتبط: بأی ذنب؟