«به نظرم این ماجرا ظاهر و باطن خیلی اسباب رهزنی است و خوب است که اگر سر تدقیق در این مقوله داری کتابچهای در این خصوص پدید آوری. به نظر من ظاهر اصلا ظاهر نیست! یعنی همین درک ظاهری هم خودش مراتب دارد و سطوح مختلف. و چون ماجرا به نوعی به ادراک عامه یا عمومی بر میگردد به نظرم اصلا نباید آن را دست کم گرفت یا به سمت تحقیر آن گرایید – ولو ناخواسته. در بادی امر میشود فرض کرد که برای درک ظاهر هم نیاز به نوعی شناخت باطنی هست یا شناختهای پیشینی که لزوما از خود ظاهر و مثلا لغت معین در نمیآید. نکته باریکی در اینجا هست که شاید با دوگانهانگاری جور در نیاید و آن این است که هر ظاهری به قدر خود باطن دارد و با درکی باطنی ممکن میشود. به عبارت اخری ظاهر و باطن ربط شان عمیقا دیالکتیکی است. اگر این نبود خداوند نمیتوانست هم ظاهر باشد و هم باطن. در جنبه انسانیاش هم آدم هم عوام است و هم میتواند از خواص در کاری و رشتهای و دانشی باشد. هر نخبهای از همه جهات نخبه نیست. هر باطنشناسی هم از همه جهات برگذشته از ظاهر نیست. خلاصه این ماجرا سر دراز دارد اما بدون بحث معرفتشناختی و معناشناختی بعید است بحث سیاسی و اجتماعیاش به جایی که باید برسد».
در این گزارش، بعضی از جملات بالا دستنخورده باقی ماند از جمله اینکه مهدی میگوید خدا هم ظاهر است و هم باطن و اینکه بعضی هم عواماند و هم در زمینهای خاص از خواص. اینها را میشود جداگانه بررسی کرد ولی همچنان حتی در همین بستر هم باید به تاریخیت بحث از ظاهر و باطن توجه داشت.
مطلب مرتبطی یافت نشد.