دین؟ کدام دین؟

مدت‌ها پیش، هنگام گفت‌وگو درباره‌ی یکی از فصل‌های پایان‌نامه‌ام، در حاشیه‌ی بحث با استاد راهنمای‌ام، به ریشه‌ی واژه‌ی معادل دین (یعنی religion) در زبان انگلیسی کشیده شدیم. شاید کمتر کسی بداند که در زبان‌های اروپایی و در واقع در اروپای مسیحی است که این کلمه برای اشاره به دین به کار رفته است، آن هم از اواخر قرن هجدهم به بعد. یعنی این واژه برای معنا کردن تجربه‌ی روحانی، یا ترس از خدا و تمام مقولاتی که ذیل کلیسا معنا شده‌اند، از قرن هجدهم به بعد در اروپا به کار رفته‌اند (یعنی به طور طبیعی خیلی از ما وقتی متنی را به زبان انگلیسی می‌خوانیم بلافاصله در برابر کلمه‌ی فوق می‌نویسیم «دین»‌ و البته این واژه امروز جاافتاده است و بخواهیم یا نخواهیم به همان چیزی اشاره می‌کند که در زبان‌های دیگر وجود دارد). از جمله کسانی که در این زمینه کار کرده‌اند (و من هنوز به طور کامل آثارشان را ندیده‌ام) یکی ارنست فایل است و یکی هم فریدریش شلایرماخر (نگاه کنید به منبع زیر، دایره المعارف دین). خلاصه‌ی سخن این است که واژه یا در واقع رده و طبقه‌بندی‌ای که برای اشاره به مفهوم یا معنای دین در اروپای مسیحی در دو قرن اخیر جاافتاده است، نه آن چیزی است که مشخصاً مسلمان‌ها در طول تاریخ‌شان از «دین» می‌فهمیده‌اند و نه دقیقاً سنخیت یا تطابق با سایر آیین‌ها (مثل هندوییسم و بودیسم) دارد.
مسأله این است: واژه‌ی religion در زبان مسیحیان اروپایی اواخر قرن هجدهم به بعد، واژه‌ای است با بار معنایی سنگین که در واقع به مثابه‌ی یک سلاح به کار رفته است. نمونه‌ی مشخص‌اش این‌جاست: این واژه، سلاحی است در دست سکولاریست‌ها (به همان مفهوم سکولاریسم اواخر قرن هجده میلادی توجه کنید). لذا بلافاصله دوگانه‌ی دینی/سکولار به وجود می‌آید. اگر این فرض را جدی بگیریم که اسم یا واژه‌ای که برای سخن گفتن از مفهومی به نام دین – که در زبان فارسی یا عربی هم می‌تواند معناهای مختلفی داشته باشد – واژه‌ای باشد که دقیقاً به یک چیز واحد اشاره نکند، آیا حق نداریم به بسیاری از بحث‌های داغی که بر سر دین در می‌گیرد با دیده‌ی احتیاط و حتی تردید نگاه کنیم؟ بگذارید بخشی از مدخل «دین» در دایره المعارف دین گیل را این‌جا نقل کنم:
«واژه‌ی معادل دین در زبان‌های اروپایی (religion)، مقوله‌ای است محلی که پژوهشگران، و افراد دیگر، آن را ورای حدود خاستگاه و ریشه‌ی اصلی‌اش به کار برده‌اند. درست همان‌طور که در قرن‌های پس از کریستف کلمب، مورخان طبیعت در اروپا اصطلاحات محلی را برای نام گذاردن روی گیاهان و جانورانی که با آن‌ها برخورد می‌کردند تغییر دادند، اروپاییان نیز هم‌زمان اصطلاح «دین» را برای معنادار کردن اندیشه یا رفتارهای ناآشنایی که با غنای بی‌سابقه‌ای پیش روی‌شان واقع می‌شدند به کار گرفتند. اسکات آتران استدلال کرده است که کوشش برای تعمیم جهانی طبقه‌بندی‌های زیست‌شناسی از این رو موفق بود که ذهن بشری در همه‌جا از راهبردهای سلسله‌مراتبی خاصی برای طبقه‌بندی زندگی جان‌داران استفاده کرده است. اما معلوم نیست که ذهن بشری برای برساخته‌های انسانی نیز از همان طبقه‌بندی مفهومی استفاده می‌کند یا نه. (خفاش یا پرنده است یا پستاندار، اما اگر قرار باشد بگوییم که مثلاً آیین کنفوسیوس دین نیست، جایگزین رده‌شناسیک آن چه خواهد بود؟). در واقع، ادیان و سایر فراورده‌های فرهنگی «گوهر اصیل» (true-bred) ندارند و از آن ثبات و تمایزی که جمعیت سایر ارگانیسم‌ها دارند، برخوردار نیستند. اگر مشاهدات بالا درست باشند – و هنوز نمی‌توان به یقین گفت که این مشاهدات درست هستند – شاید معقول نباشد که آن شکل از رده‌بندی جهان‌شمول و قابل‌قبول را که در علوم طبیعی مانند زیست‌شناسی به کار می‌رود، در مطالعه‌ی دین به کار بگیریم.» (جلد ۱۱، ص ۷۷۰۳)
فکر می‌کنم تبارشناسی این کلمه در زبان‌های اروپایی-مسیحی برای ما ایرانی‌ها بسیار مهم است از آن‌رو که فکر می‌کنم بخشی از سنتِ سکولار – خصوصاً سکولاریسم افراطی ضد-دین – پای محکمی در این سنت اروپایی-مسیحی دارد که آغازش را باید در اواخر قرن هجدهم جست‌وجو کرد. به این اعتبار، ناگزیر باید در پاره‌ای از فهم‌های سکولارها از دین با این ملاحظه نگاه کرد که هم‌چنان زیر نفوذ رده‌بندی‌های اروپایی-مسیحی قرار دارند. و فکر کنید که اگر صدها سال عده‌ای انسان را در شمار خزندگان حساب کرده باشند، وقتی که بفهمند انسان یک پستاندار است، با چه وضعیتی مواجه می‌شویم! پیداست که وضعِ دین چنین نیست چون نمی‌توان به این آسانی – چنان‌که در قطعه‌ی بالا اشاره رفت – آن را رده‌بندی مفهومی کرد.
این قلم‌انداز را نوشتم که برای خودم نشانه‌ای گذاشته باشم برای پی‌گیری بحث. اما فکر می‌کنم نکته‌ی قابل‌تأملی است که بدانیم تا پیش از قرن هجدهم میلادی این اصطلاح برای ارجاع به تجربه‌ی روحانی، خدا، خداترسی و مفاهیمی از این دست به کار نمی‌رفته است (نه به این معنی که وجود نداشته است). طبعاً اگر مطلب تازه‌تری پیدا کنم که مشخصاً به این موضوع اشاره داشته باشد، ارجاعات‌اش را خواهم افزود. اما می‌توان این پرسش را این‌جا بیفزاییم که در زبان‌های ما شرقی‌ها – فعلاً فارسی و عربی را بگیرید – چه واژه‌ها و اصطلاحاتی و از چه زمانی برای اشاره به این تجربه‌ی دینی و روحانی به کار رفته است. دانستن تبارشناسی این واژه‌ها و نسب‌نامه‌شان ما را به حل بعضی از مشکلات امروزی‌مان نزدیک‌تر می‌‌کند.

پ. ن. می‌توانید کتاب «دین: نظریه‌های کلاسیک» نوشته‌ی جیمز ثروئر را ببینید، به خصوص مقدمه‌اش را. نویسنده در این کتاب به تفصیل درباره‌ی موضوع سخن گفته است.

بایگانی