حکم صادر شده برای حسین درخشان را باید با تأمل خواند و فهمید. اصلاً مهم نیست که این حکم حتی روزی کاملاً نقض شود یا حسین درخشان تبرئه شود. نفسِ صدور چنین حکمی برای حسین درخشان معنایی ضمنی و روشن دارد: این حکم تهدیدی است برای وبلاگنویسی؛ سیاست کردن قلم است و مجازات هر کسی که به هر نوعی بخواهد خلاف میل و ذائقهی قدرت بنویسد. موارد اتهامی حسین درخشان هر کدام به نحوی اسباب خنده است. قاعدتاً انتظار میرفت که حسین درخشان برای این چند سال آخری که – به حق یا ناحق – از درِ دفاع از احمدینژاد در آمده بود، پاداش خدمت میگرفت. اما پیداست که آن خدمتها و سینه سپر کردنها برای ستمبارهگان و دروغپروران، نه تنها پاداشی در پی نداشته، بلکه عاقبتی نامحمود داشته است و حسین درخشان بهترین مصداق این بیت حافظ شده است که:
باده با محتسب شهر ننوشی، زنهار
بخورد بادهات و سنگ به جام اندازد
با خود فکر میکنم که فرض کنیم حتی اتهام حسین درخشان سبالنبی باشد یا اهانت به مقدسات دینی یا هر عنوان مبهم و دستاویز موسعی از این جنس. مگر از سب کسی چیزی از محمد کم میشود؟ مگر خدشه و خللی در عظمت منزلت او ایجاد میشود؟ پس دقیقاً چه چیزی به خطر میافتد که باید این جنس سخنان دستاویزِ سیاست کردن امثال درخشان قرار گیرد؟ یافتن پاسخ این پرسش هم سخت نیست: آنچه در حقیقت به خطر میافتد – یا میافتاد – تمامیت قدرت زورمداران و مخدوش شدن اعتقاد بیچون و چرا در حق سیاستورزان دینفروش میشد. و تازه این همه آن زمانی رخ میداد که حسین درخشان از موضع انتقاد از آنها در میآمد نه از موضع همراهی با آنها. یعنی عقل سلیم میگوید که او باید پاداش میگرفت نه حکم سنگین حبس و جریمه! پس رمز این همه درشتی چیست؟
به نظر من دستگاه حاکم کینهای عجیب از وبلاگنویسان و وبلاگنویسی در دل دارد. وقتی که وبلاگ رواج و شیوع یافت، راه برای سخن گفتنِ بینظارت آدمیان باز شد. این باز شدن راه، فقط برای منتقدان نبود بلکه کسانی را هم شامل میشد که «خودی» به شمار میآمدند و دیر یا زود به جایی میرسیدند که پردهی نیرنگ قدرت برایشان کنار میرفت و رنگ تزویر حکومت دیگر نزدشان پاک شسته میشد. این عده تا پی به آن همه زور و تزویر و دینفروشی و اسلامپناهی دروغین میبردند، درست از همین ابزار برای پرده برافکندن از تباهیهای قدرت استفاده میکردند.
حکم درخشان، زهر چشم گرفتن از قلم است. عتاب کردن به آزادی اندیشهی آدمی است. اصلاً مهم نیست که جنس سخن حسین درخشان چه بوده است. به هیچ رو مهم نیست که کیفیت یا مضمون سخنان او – مثلاً از دیدِ من – سخیف بوده است. مهم این است که کسان دیگری به اقتفای او پیدا میشدند که سخنانی درشتتر و محکمتر میگفتند که دیگر به این آسانی نمیشد آنها را از میدان به در برد. حسین درخشان را شاید بشود با اتهامهایی از جنس همانها که در حکم او آمده است، از میدان به در کرد، ولی با همه نمیتوان چنین کرد. چنین اتهاماتی به بعضیهای دیگری به این سادگی باورپذیر نیست. پس چاره چیست؟ چاره همین است که کسی را که شهره است به پرچمداری وبلاگنویسی و نامی برای خود به مثابهی «ابوالبلاگر» فراهم کرده است، چنان سیاست شود که دیگران حساب کار خود را بکنند. تنها نتیجهی سرراست و عریانی که از این حکم میگیرم همین است و بس.
اگر امروز از حکم ظالمانهای که برای حسین درخشان صادر شده است انتقاد میکنم – و میکنیم – به این دلیل نیست که با حسین درخشان موافقایم یا مهر تأیید بر گفتار و کردار او میزنیم. حسین درخشان آیینهای است از اتفاقی که برای هر کدام از ما ممکن است بیفتد و در حقیقت میافتد. حکم حسین درخشان الگو و نمونه است. سرمشقی است از آنچه که قدرت سیاسی مسلط حاضر است بر سر هر نویسندهی مستقلی بیاورد، حتی اگر آن نویسنده کسی باشد که به دامان خودشان بازگشته است و تمام توان و حیثیت خود را در خدمت آن همه تزویر و ستمپروری نهاده است. دفاع از حسین درخشان و انتقاد گزنده از حکم ناعادلانهی او، دفاع از حیثیت آدمی است. دفاع از ماست. دفاع از قلم است. حسین درخشان نمونهی خوبی برای استفادهی مناسب از آزادی بیان، قلم و ارج و اعتبار آدمی نیست. اما مستمسک محکوم کردن او دقیقاً همینهاست: آزادی، اندیشه، استقلال، متفاوت بودن. یکی را چنان مجازات میکنند که دیگران حساب کار خودشان را بکنند. باید این ستم را فریاد زد.
این ماجرا نشان میدهد که دستگاه حاکم تا چه حد از گردش آزادانهی اطلاعات هراس دارد و شفاف بودن خبرها و آزادی گفتوگو دربارهی مسایل محلنزاع چه کابوسی برای آنها درست میکند. حسین درخشان، قربانی دشمنی نظام حاکم با گردش آزاد اطلاعات است. او تازیانهخوردهی انتشار آگاهی است. و این البته خود حکایت از جنون دیگری در قدرت نیز دارد. آزادی خبر و آگاهی آدمیان، به هزار و یک شیوه از در و دیوار فرو میبارد و همین حکم نشان استیصال آنها در برابر نشر آگاهی است. با خبری که بال و پر دارد که محبوس «این مباد آن باد»ِ آنها نمیماند چه میشود کرد؟ هیچ! پس از سر خشم و عصبانیت و سرآسیمهگی، باید زمینخوردهی آزرده و شکستهپایی چون حسین درخشان قربانی شود و مجازات سنگین ببیند. این است که باید از آنچه در خلال حکم حسین درخشان و حکمهای بیشمار دیگری از این دست قربانی میشود، فریاد کرد.
مطلب مرتبطی یافت نشد.