جنبش سبز؛ رستاخیزی آگاهی‌بخش

این یادداشت، نخستین بار در مردمک منتشر شده است. همان یادداشت را با تغییرات اندکی بازنشر کرده‌ام (و با توجه خاص به مسأله‌ی جنسیت چند کلمه را به آن افزوده‌ام).

سالی که گذشت، سال زخم‌ها و مرهم‌ها بود. سال حسرت‌ها و امیدها بود و سال آگاهی و رستاخیزی تازه برای ملت ایران بود. از همه‌ی این‌ها گفتن بدون انگشت نهادن بر تکثر و تنوع ملت ایران میسر نیست. این تکثر و تنوع را می‌توان در آرایش گروه‌های مختلف سیاسی در کشور دید. آرایش نظامِ سیاسی فعلی کشور بدون هیچ تردید به سوی یکدست کردن و یکپارچه کردن صداهای مختلف رفته است. نوع برخورد خشن، تندخویانه و سرکوب‌گرانه‌ی قدرتِ حاکم با هر که جز او و متفاوت با او می‌اندیشد، اظهر من الشمس است: وجود بالفعل تنوع و تکثر در جامعه‌ی ایرانی، اتخاذ موضعی کثرت‌گرایانه و مداراجویانه را از سوی قدرت نتیجه نمی‌دهد. درست بر عکس، ساختار قدرتِ فعلی به گونه‌ای است که تکثر و تنوع را خطر می‌بیند و تا جایی پیش می‌رود که حتی همان شماری را که خود به عنوان گروه‌های متفاوت به رسمیت شناخته است (از طریق آمار اعلام شده – و به زعمِ مخالفان مخدوشِ – وزارت کشور در انتخابات ریاست جمهوری)، رسماً نادیده می‌گیرد و به تلخ‌ترین زبان و با درشت‌ترین عمل با مقابله با آن‌ها بر می‌خیزد. تمامِ این‌ها حکایت از جنبه‌ی تاریک رخدادهای یک سال گذشته دارد. یک سال گذشته، سال رنج و حسرت و درد بوده است. اما امیدهای بسیاری در بوته‌ی همین رنج‌های متولد شده‌اند. پس جا دارد که ببینیم جنبش سبز تا این‌جا چه است و چه دستاوردی داشته است.

جنبشی که خواسته‌های‌اش پس از انتخابات در یک پرسش ساده رقم خورد و پاسخ «رأی من کو؟» را با شفافیت و آرامش و سکوت می‌طلبید، پاسخی جز سرکوب و خشونتِ عریان و پرونده‌سازی‌های گسترده و قتل و شکنجه و تهدید ندید. این پرسش با تمام مسأله‌های پیش و پس از انتخابات گره خورد: رواج دروغ و تهمت در جامعه، ریاکاری به نامِ دین، استبداد و بیداد به نام حفظ نظام حکومتی، گره خوردن سیاست قدرت‌مندان و تباهی‌ها و تزویرشان به اسمِ اسلام و مسلمانی، بی‌کفایتی و سوء‌تدبیر مسؤولان حکومتی، آسیب دیدن سریع مشروعیت و اقتدار نظام به دنبال واکنش‌های عصبی و خشماگین قدرت سیاسی، نادیده گرفتن حقوق مشروع و مصرح در قانون کشور و بسی خلل‌های دیگر که پس از برخورد سهمگین نیروهای نظامی و امنیتی با لایه‌های مختلف مردم، عمق بیشتری پیدا کرد.

سخن گفتن از «جنبش سبز»‌ کار آسانی نیست به دلیل این‌که چیزی که به نام جنبش سبز شناخته شده، همراهان، دوستداران، مدعیان، حریفان و دشمنان متکثر و بی‌شماری دارد. در نتیجه، جایی که قرار باشد هویت جنبش سبز تعریف شود، افراد زیادی ادعای سهم یا طلب افتخار از جنبش سبز می‌کنند و گروه‌های بسیاری هم جنبش سبز را تبلور تمامی خواسته‌های دشمنانِ خود می‌شمارند. اما هم‌چنان می‌توان خطوطی مهم را در جنبش سبز برجسته کرد که می‌توان با اطمینان گفته از ویژگی‌های ممتاز جنبش سبز است.

۱. جنبش سبز، اعتراض‌اش را با تمسک به اصول قانونی مربوط به حقوق ملت که در قانون اساسی جمهوری اسلامی مندرج است رقم زد. یعنی اعتراض‌های جنبش سبز محملی قانونی دارد و برای به میدان کشیدن این اعتراض‌ها نه نیازی به براندازی دارد و نه حاجتی به مداخله‌ی بیگانگان. اصول معطل‌مانده‌ی قانون اساسی که به مصادره‌ی قدرت در آمده است و پیوسته قدرت‌مداران در پوشاندن یا تفسیر معوجّ آن کوشش می‌کنند، همان چیزهایی است که در زبان موسوی از آن تعبیر به «اجرای بدون تنازل قانون اساسی» شده است.

۲.  جنبش سبز خشونت‌ستیز و خشونت‌گریز است. درست است که در هر جریان اعتراضی وقتی گروه‌های مختلفی در غوغای اعتراض‌ها به آن می‌پیوندند و خواسته‌ها و آمال شخصی یا جناحی خود را می‌جویند ابهاماتی پدید می‌آید، اما گوهر درخشان جنبش سبز که آرام‌آرام جای خود را در زبان و ادبیات این جنبش باز می‌کند، از خشونت گریزان است و به سوی اعتدال در اندیشه و عمل می‌رود.

۳. جنبش سبز کثرت‌گراست و تفاوت‌های قومی، فرهنگی، اعتقادی، زبانی، جنسیتی و فکری بخش‌های مختلف ملت ایرانی را به رسمیت می‌شناسد. این گشوده بودن به سوی تفاوت‌ها، دستاورد بزرگی است که در گفتار و کردار نظام حاکم نه تنها دیده نمی‌شود بلکه مصادیق خلافِ به رسمیت شناختن تکثر، از سر تا پای سخن و عمل آن‌ها مشهود است. جنبش سبز، خود را بر مبنا و پایه‌ی به رسمیت شناختنِ دیگری معنا کرده است. جنبش سبز آغاز زدودن تقسیم‌بندی‌های «ما»/«دیگران»، «خودی»/«غیر-خودی»، «مذهبی»/«سکولار»، «مرد/زن» است و سنگ‌بنای عبور از تمایزهای مصنوعی و تفرقه‌افکن است.

۴.  جنبش سبز حرکتی انقلابی، بنیان‌کن، سریع و شتاب‌زده نیست. جنبش سبز هم در قابلیت‌های‌اش و هم در فرجامی عملی‌اش، جنبشی است آهسته و پیوسته. گره خوردن جنبش به ضرب‌آهنگ عادی و روزمره‌ی زندگی انسان‌ها و زیستن‌شان در بوته‌ی دشواری‌ها و اتکاء به صبر و امید، نقطه‌ی ثقل این جریان است. در نتیجه، این جریان از همین منظر و معبر، راه‌اش از حرکت‌های رادیکال و افراطی – از هر سوی و با هر تعلق سیاسی و فکری – جدا می‌شود.

۵. این جریان، نوید-دهنده‌ی معیاری تازه در رهبری سیاسی است و توانسته است مؤلفه‌های مهمی را برای معرفی یک الگوی اخلاقی برای رهبری سیاسی معرفی کند. معیارهای اخلاقی رهبری سیاسی، چنان که در زبان و عمل میرحسین موسوی هویداست، چنان گنجایش و فراخنایی دارد که می‌تواند ورای جناح‌بندی‌های سیاسی، دینی و فکری مختلف، نقطه‌ی مشترکی برای همبستگی و همدلی ایرانیانی باشد که از بیداد، قانون‌گریزی،‌ سالوس و ریا، تمامیت‌گرایی و تبعیض به نام دین و نظام به ستوه آمده‌اند.

۶. این خیزش مردمی گوهری برابری‌طلب دارد و مبارزه با تبعیض، در کانون خواسته‌های‌اش قرار دارد. مبارزه برای زدودن تبعیض و نابرابری، در سایه‌ی دو مفهوم کلان و بلند عدالت و آزادی قرار دارد. عدالت و‌ آزادی، تبعیض‌بردار نیستند و نمی‌توان عدالتی را که برای عده‌ای فراهم شده، از عده‌ای دیگر دریغ کرد. آزادی گزینشی که تنها در انحصار گروهی خاص قرار بگیرد، آزادی استبداد است، نه آزادی انسان. با این مقدمات، می‌توان این نکته را نتیجه گرفت که مسیر حرکت جنبش سبز، به سوی بازگرداندن کرامتِ انسان است. این کرامت، در سال‌های گذشته، با سیاست‌های قدرت‌مدارانی که نزدشان منصب سیاسی (که توجیه دینی هم یافته است) بر عزت و حرمتِ انسان اولویت دارد، پای‌مال شده است. جنبش سبز، جنبشی است انسانی

۷. جنبش سبز، نهضتی آگاهی‌بخش است. آگاهی با رهایی و آزادی نسبتی مستقیم دارد. این آزادی، «خبر» را هم شامل می‌شود. جنبش سبز، حرکتی است برای آزاد کردن خبر از حبس تبلیغات یک‌جانبه و جو‌سازی‌های رسانه‌ای قدرت. کلید سلطه‌ی قدرت در کشورِ ما انحصار رسانه در دست گروهی خاص و وابسته به قدرت بوده است. شکستن این انحصار از طریق ایجاد شبکه‌های گسترده و متنوع اجتماعی که با فروافتادن هر یک، شبکه‌ای تازه از خاک فروافتادگان سر بر می‌زند، مهم‌ترین شاهد بر پا گرفتن بذر آزادی خبر و تکثر و تنوع منابع آگاهی‌بخش است.

۸. شاید مهم‌ترین دستاورد سیاسی جنبش سبز، فروریختن ترس است. قدرت سیاسی دیگر هیبت، عظمت و رعب‌آوری پیشین را ندارد. شکستن اقتدار قدرت سیاسی و از میان رفتن بیم و هراس مردم از بلند سخن گفتن با حاکمان و انتقاد از آن‌ها، دستاوردی است که به سادگی میسر نمی‌شد اما اکنون به خاطر جنبش سبز تبدیل به سنت شده است. سنت امر به معروف و نهی از منکر به مثابه‌ی ابزاری برای تحقیر و سرکوب مردم از دست قدرت گرفته شده است و تبدیل به وسیله‌ای رهایی‌بخش در دستان منتقدان قدرت و ناصحان سیاست‌مداران شده است.

نکات بالا را می‌توان به شیوه‌های مختلف بسط داد. بخشی از این نکات را می‌توان به صورت خواسته یا آرمان‌های جنبش سبز طرح کرد. اما در غیاب پژوهشی جامع و دقیق، به خاطر مسدود بودن روزنه‌های خبری، با مرور بر رخدادهای یک سال گذشته، می‌توان به اجمال به نتایج بالا رسید. اگر بپذیریم که جنبش سبز، جنبشی است درازمدت که اهداف‌اش به آرامی محقق می‌شود، می‌توان با رضایت خاطر بیشتر، دستاوردهای بالا را به عنوان غایات جنبش سبز پذیرفت.
بایگانی