همانطور که مولوی عاشقی را جالینوس و دوای نخوت و ناموس میداند، گاهی اوقات نوشتن هم دوای علتهای ماست. نوشتن خاصیت درمانگر دارد. گاهی بسیار نوشتن مضر است. نوشتن ناپخته و شتابزده زیانبار است. به ویژه در روزگار سیطرهی شبکههای اجتماعی و فضای حبابمانندی که ایجاد میکند. شکاف عمیقی که امروز آشکارا میتوان میان فضای وبلاگنویسی و قلمرو بلامنازع و بیرقیب شبکههای اجتماعی دید این نکته را بهتر نشان میدهد که چگونه نوشتن تیغ دولبهای است که هم میتوان درمانگر باشند و هم فریبدهنده. نوشتن اسباب غرور است و باعث درمان. نوسان میان این دو هم معضل و دوراهی آدمی است. همیشه نمیتوان بیوقفه نوشتن. همیشه نمیتوان معنادار نوشت. متصل شدن به آن عدن – به قول مولوی – کار هر کسی نیست. این زایندگی و خلاقیت زمان میبرد و خالی شدن. برای پر شدن از آن دریا اول باید خالی شوی. میترسم بیشتر اگر بنویسم سخنام شبیه شطحیات صوفیانه شود و پرت و پلا بنویسم. آمدم دو خط بنویسم که یادم باشد نوشتن چقدر ضروری است ولی چه اندازه شرط و قید هم برای نوشتن خلاقانه و مفید لازم است.
مطلب مرتبطی یافت نشد.