«این نه تحریم یک دولت، بلکه تحمیل رنجهای بسیار بر مردمی است که مصیبت دولتمردان مالیخولیازده برایشان کافی است. راه سبز را زندگی کردن به این معناست و ما با اعمال هرگونه تحریمی بر علیه ملت خود مخالفیم.»
– میرحسین موسوی؛ بیانیهی ۱۳؛ مهر ۱۳۸۸
این یادداشت یک دعوت است. دعوت به تفاهم. دعوت به آشتی. دعوت به بازگشت به مهربانی برای خاطر ایران و ایرانی. گمان میکنم هر کسی در اعماق ضمیرش قلباً به ایران دلبستگی داشته باشد و رفاه و آبادانی و عزت ایران و ایرانی برایاش مهم باشد، این دعوت را احتمالاً جدی خواهد گرفت.
نامهای که زندانیان سیاسی ما برای اوباما نوشتهاند و از او دعوت به گفتوگو و تعامل با دولت روحانی کردهاند و خواستار لغو تحریمهای فلجکننده و کمرشکن علیه ملت ایران شدهاند (نسخهی انگلیسی نامه را در گاردین ببینید)، پیام مهمی از تغییر در عمیقترین لایههای ایران دارد. چیزی که به این نامه وزن فوقالعادهای میدهد نویسندگان این نامه هستند. کسانی که به احکامی ظالمانه در زندانهای جمهوری اسلامی هستند. اما تمام آن جفاهایی که افراطیون و بیدادگران بر آنها کردهاند باعث نشده است که جانب انصاف را رها کنند یا کینتوزی و نفرت را مجال رسوخ در جانشان دهند. اینها ایرانیانی نیستند که در غربتِ غرب آرمیده باشند و دستکم زندگی روزمرهشان از آسیب تهدید در امان باشد. آنها عینیت انتقامجویی کسانی در نظام جمهوری اسلامی هستند که حال و روز امروز را برای ایران رقم زدهاند. اما همچنان در رفتار و گفتارشان نشانی از انتقامجویی یا نفرت نیست. همچنان اثری از ریشخندگری و نومیدی پراکندن در مواضعی که میگیرند نیست. این دستاورد انسانی مهمی برای ایران و ایرانی است. در میانهی سالهای تباهی که بر ایران رفته است، چراغی هنوز روشن است. شعلهی این چراغ نه تنها فرونمرده است بلکه ارجمندترین پرتوها از آتش آن همچنان میتابد.
این نامه دو مخاطب مهم – علاوه بر مخاطب مستقیم نامه – دارد. مخاطب نخست، همهی ایرانیانی هستند که یا به خاطر جفاهایی که در سالهای اخیر یا سالهای پسین بر آنها رفته است، تنها راه گشایش را برای ایران و ایرانیان ریشهکن کردن نظام فعلی جمهوری اسلامی – یا به تعبیر دقیقتر در «براندازی» میدانند – و هیچ اتفاقی و هیچ بارقهی امیدی حتی وقتی که موجی عمومی در میان ملت ایجاد کرده باشد نمیتواند آنها را متقاعد کند که سینههاشان را از کینه خالی کنند. در این میان، آن کسانی که امروز بیش از همه میتوانند زخمدار و داغدار ستم و نامردمی و بیانصافی باشند، همین نویسندگان نامهی مزبورند. امروز پرچم ایراندوستی، مهربانی، خردمندی و تدبیر به دست کسانی است که قربانی بیخردیهای افراطیون داخل نظام جمهوری اسلامی شدهاند. اینکه این دلیران تا این حد مروت میورزند و جفایی را که بر آنان رفته مستمسک تشفی خاطر برای تسویهی حساب با جمهوری اسلامی نمیکنند، درسها دارد برای همهی کسانی که امروز در تحولات ایران به دیدهی تردید یا ریشخند مینگرند. این نامه، میتواند دعوتی تلقی شود برای همهی کسانی که تا امروز محور و مدار فهمشان از حوادث ایران رفتار و کردار ستمپیشگان و افراطیون بوده است. این دعوت مضمونی ندارد جز اینکه برای نجات ایران، صدای شما نیز برای شکستن این تحریمهای طاقتسوزی که امروز مشهود است اولین و مهمترین قربانیاش مردم ایران هستند، ضروری است. آیا این دعوت را پاسخی خواهد آمد؟ زمان نشان خواهد داد.
اما مخاطب مهم دیگر این نامه، بیشک مقامات عالیرتبهی نظام جمهوری اسلامی هستند. این نامه به روشنی نشان میدهد که اتهاماتی که متوجه این افراد شده است و اکنون آنها را به محبس کشانده است، تنها حاصل ذهنهای بیمار و کینهتوزی بوده است که با فرافکنی منافع شخصی یا جناحی خود، یا برداشتهای نادرست و سوءظنهای خود را مترادف با منافع ملی ایران قلمداد میکردهاند. مهمترین کسانی که امروز در صف دفاع جانانه از منافع ملی ایران ایستادهاند، همانا کسانی هستند که در حبس و حصرند. آنها که امروز در کنج محبسهای جمهوری اسلامی هستند، نه دلاری و نه ریالی دریافت کردهاند تا با تحریمها مخالفت کنند و از اوباما بخواهند مسیر سیاستاش را از راه سپر کردن مردم ایران بگرداند. این مایه حسن نیت روشنترین پیام است برای اینکه نظام جمهوری اسلامی بداند آنها که به «جرایم سیاسی» در کنج محبسهایاش هستند – عمدتاً – مبرا از این اتهامات هستند و مهر به ایران در جانشان چنان ریشهدار است که حتی حاضرند دشمنانی را که بر آنها ستم کردهاند ببخشایند یا وقتی پای منافع ملی ایران در میان باشد، در پی تشفی خاطر خویش نروند. وقت آن نرسیده است که آن چهرهی عبوس و درشتخوی نظام، جای خود را به سیمایی متبسم و انسانیتر و روادارتر بدهد؟ پس از نتیجهی انتخابات اخیر، این نامه یکی از نشانههای مهم آن است که این زمان فرارسیده است.
سخنی که در صدر این یادداشت از میرحسین موسوی آمده است، پیامی مشابه را در خود دارد ولی این پیام آن روزها هم ناشنیده ماند چنانکه این روزها. و آنها که از شنیدن آن پیام طفره رفتند هر دو گروه بالا بودند. سادهاندیشی است که مخاطب سخنان میرحسین را فقط نظام جمهوری اسلامی بدانیم. وقت آن نشده است که یک بار دیگر آن پیام را با تأمل بیشتری بخوانیم؟ در همان بیانیه، جملات معنادار دیگری نیز هست که ملاک و معیار را به روشنی نشان میدهد:
«زندگی ادامه دارد و افراد موقتی هستند. هر جمعی و جماعتی که سرنوشت خود را به بود و نبودکسان پیوند زدند سرانجام – حداقل با فقدان او – سرخورده شدند. هرگاه مردمی برای به تنی یا افرادی از همراهان عادی خود امتیازات بیدلیل قائل شدند سرانجام تشخیص عقلانی خود را در مقابل خواست آنان واگذار کردند و به جاه طلبان مجال دادند که در آنان طمع کنند.»
قرار نیست کنون که میرحسین یا زندانیان سیاسی ما مانند سالهای دیگر در میان ما نیستند، سرخورده شویم، تشخیص عقلانی خود را رها کنیم و دست از عاملیت خود برداریم یا منافع ملی ایران را نادیده بگیریم. نفرت از دیگری، تو بگو دشمن، دیدهی خرد آدمی را کور میکند و داوری او را مخدوش میکند. این اتفاق به ظاهر خرد، یکی از مهمترین و مرئیترین راههای دفاع از منافع ملی و مردم ایران است.
نامهی زندانیان سیاسی ما، دعوت عامی است از همهی ایرانیان در هر جای دنیا. هر کس مهر ایران را در دل داشته باشد و عمق تباهیهای سالهای اخیر را حس کرده باشد، چه به طوع و رغبت و چه با اکراه، عجیب نیست اگر به امضاکنندگان این نامه بپیوندد. این موج امید از آن مردم است نه منافع جناحی و گروهی داخل یا خارج ایران، وابسته به نظام یا مستقل از آن. شکستن این موج امید، نفرتپراکنی و ریشخندگری و طعنه و استهزاء ویران کردن سقف خانهی خویش است بر سر فرزند خویش. روا میداریمش آیا؟
[audio:http://malakut.org/music/Iraj%20Bastami%20-%20Vatane%20Man/Iraj%20Bastami%20-%20Vatane%20Man%20-%2001%20Vatane%20Man.mp3](وطن من؛ تصنیف سهگاه؛ آهنگ پرویز مشکاتیان؛ آواز ایرج بسطامی؛ شعر بهار)
مطلب مرتبطی یافت نشد.