«عقل و شرع قابل» از نگاه مهدی خلجی

در حین بحث درباره‌ی سخنان احمد قابل، بحث‌های درازدامنی مطرح شد و یادداشت مختصری که نوشتم تنها فتح بابی بود برای پرسیدن سؤالاتی جدی‌تری درباره‌ی این مواضع. چنان که پیشتر نوشته بودم، در چنین مباحثی است که جای خالی مهدی خلجی، کاتب سابق کتابچه، شدیداً احساس می‌شود. از او خواستم تا مطلبی در این زمینه بنویسد و به میهمانی ملکوت بیاید. عین مطلب او را در ذیل می‌آورم:

«داریوش گرامی
نظر مرا درباره‌ی مدعیاتِ اخیر احمد قابل درمقاله‌ی «عقل و شرع» پرسیده بودی. به احترام تو به اختصار می‌نویسم.»




سخنان احمد قابل درباره‌ی رابطه‌ی عقل و شرع نه تازه است، نه علمی و نه فقیهانه. فهم او از مفهوم عقل در قرآن و سنت، از نظر تاریخی نادرست است. اگر کسی معنای عقل در دورانِ نزول قرآن و پدیدآیی احادیث را نداند، معنایِ امروزیِ عقل را به این واژه‌ی کهن تحمیل کند و به اصطلاحِ تاریخ‌نگاران به دامِ «زمان‌پریشی» بیفتد، سخنان مغلطه‌آمیزی از سنخ اقاویل احمد قابل را کشف بدیع خواهد انگاشت. 

استناد به ده‌ها آیت و روایت درباره‌ی فضیلت عقل، به هیچ روی نظریه‌ای متجددانه درباب شریعت را پدید نمی‌آورد. احمد قابل نخستین کسی نیست که این آیت‌ها و روایت‌ها را می‌یابد و می‌خواند. عقلِ قرآنی نه تنها در برابر شرع نیست که یاری‌گر و پشتیبان آن است. در قرآن، کافران و مشرکان‌اند که بهره‌ای از عقل ندارند. نخستین بابِ کتابِ اصول کافیِ شیخِ کلینی «عقل و جهل» نام دارد. در این کتابِ بنیادی سنتِ شیعه، عقل در برابر «جهل» است نه در برابر شرع. در همان کتاب روایتی از امام جعفر صادق آمده که از او پرسیدند: عقل چیست؟ پاسخ داد: «عقل آن است که خدای را بدان پرستند و بهشت را با آن به دست آورند». پرسیدند: پس آن چیست که معاویه به کار می‌برد؟ گفت: «آن شیطنت است». عقل در روایت‌های اسلامی نخستین آفریده‌ی خداوند و «حجت باطنی» است. حجت باطنی در این جا چیزی معادل «فطرت» است یا روگرفتی از عهد الست و پیمانِ اسطوره‌ای انسان با خدا برای پرستش او. پس عقل در این دوره، به معنای نیروی داوری و سنجش، مستقل از اقتدار و مرجعیتِ قدسی و غیبی، یا عرفِ عقلا نیست و به هیچ روی تاب این همه باری را ندارد که برخی امروزه به نام «روشنفکری دینی» بر دوش آن می‌گذارند. بسیاری پژوهش‌گرانِ اسلام‌شناس درباره‌ی تاریخ مفهوم عقل در سنتِ اسلامی کتاب و مقاله نوشته‌اند. کسانی که یارای دستیابی به آثار اسلام‌شناسان فرنگی و عرب ندارند، بهتر است به مقاله‌ی بلند، اما روشن‌گرِِ محمد تقی کرمی در واپسین شماره‌ی مجله‌ی نقد و نظر (از انتشاراتِ دفتر تبلیغات حوزه‌ی علمیه‌ی قم) بنگرند. 

پس «اعتراف» احمد قابل که «از مسیرِ شرع به محوریتِ عقل مستقل رسیده است» بر سوء فهم او از متون دینی استوار است. از سوی دیگر، اگر مراد وی از عقل، عقلِ مستقل از شرع است، فقه را با مخاطراتِ بسیاری روبه‌رو می‌کند. او لاجرم می‌داند که عقلانیت مدرن چیزی نیست جز آن‌چه در علوم انسانی غربی بازتابیده است. اگر به گفته‌ی او از مسائل عبادی بگذریم، آیا احمد قابل می‌پذیرد که علم حقوقِ مدرن، دستاورد عقلانیتِ دوران امروز است و اگر کسی آن را به خوبی دریابد، به هیچ روی احکام شریعت را عقلانی و در خور زیست فکری و مادی انسانِ معاصر نخواهد یافت؟ آن وقت چه جای استفتاهای جزیی در مسائل مستحدث؟ هم‌چنین، اگر سخن از عرف عقلا به میان می‌آید، احمد قابل ناگزیر است این عرف را تعیین و تعریف کند. آیا عرف عقلای جوامع متمدن، فرهیخته و پیش‌رفته‌ی غیرمسلمان معیار است یا عرف عقلای جوامع مسلمانی که با هر معیارِ «عقلانی» بسنجید، از شاخص‌های توسعه و پیشرفتِ تمدنی کم‌بهره‌اند؟ شاید دشوار باشد دامنه‌ی خرد‌ورزی را به مسلمانانِ امروزی محدود کنیم و سپس از «عقلانیتِ معاصر» سخن گوییم.
احمد قابل، شماری از نوآوری‌های‌اش در احکام فقهی را، به منزله‌ی نتیجه‌ی «کشف» خود، آورده است. اگر واقعاً حاصلِ آن نظریه‌ی سهمگین در بابِ رابطه‌ی عقل و شرع، این چند تغییرِ فتوا باشد، می‌توان میزان و نوع فهم وی را از «عقلانیتِ امروزی» دریافت. او خود می‌داند که نه تنها تاریخ قدیم فقه، پر از اقوال شاذ و نادر است، که حتا در دوران کنونی هم در همان قمِ مقدسه، کسانی چون محمد ابراهیم جناتی و دیگران فتاوایی از این دست صادر کرده‌اند. شاید احمد قابل از آرای سید محمد حسین فضل الله، فقیه لبنانی، نیز آگاه باشد.

ضرورت است روحانیانی که دعوی نوگرایی دارند، پیش از هر چیز، در باب اجتهاد و تقلید، اجتهاد کنند. به مخاطبانِ خود بگویند وجوبِ تقلید از اعلم و اساساً تقلید در فروع دینی، آیا با عقلانیتِ دوران معاصر سازگار است؟ چگونه می‌توان در اصول دین، اجتهاد را واجب دانست، اما در فروع همه را ملزم به تقلید کرد؟

گذشته از این‌ها احمد قابل باید شیوه‌ی حل تعارض اقوال خود را با نصوص دینی توضیح دهد. اگر می‌شود در بسیاری موارد مانند بلوغ دختر و پسر، طهارت ذاتی انسان و حرمتِ ترور، نصوص را نادیده گرفت، چرا در جاهای دیگر نپذیریم؟ آیا مفهوم نجاستِ فقهی در عرف امروز، «معقول» است؟ احکام نکاح و طلاق، معاملات، حدود و قصاص با کدام معیار حقوقی مدرن سازگار است؟  روشن است که احکامی مانند حجاب، حتا در میان روشنفکرانِ و نخبه‌گان کشورهای اسلامی امری «نامعقول» به شمار می‌رود. روحانیانِ «خردگرا» چرا حکم حجاب را لغو نمی‌کنند؟

برای نمونه احمد قابل این حکم را فتوای خرد می‌داند؟: «مشروع بودنِ ازدواج موقت دخترانی که به بلوغ رسیده‌ و دارای رشد فکری‌اند با شرط عدم انجام عمل زناشویی بدون اجازه‌ی پدر (که از آن به صیغه‌ی محرمیت نام برده می‌شود و سایر بهره‌های

بایگانی