روزگار معاصر، روزگاری است که هم زیستن در آن دشوار است و هم آسان. تحولات شتابناک معرفتی دو سه قرن اخیر، راه را بر هضم بسیاری از اندیشههای نو هموار کرده است و جزمیت و تعصب دیگر مانند گذشته ارج و قدر ندارند. اما از سویی دیگر همین زمانه هم در قالبهایی نوین، جزمیتهایی دیگر را به ارمغان آورده است. جزمیت و تعصب، لزوماً جزمیت دیندارانه نیست. در همین قرن گذشته، شاهد طلوع و افول یک نظام فکری متصلب و جزماندیش بودیم که با سقوط اتحاد شوروی هیمنه و عظمت خود را از دست داد و دیگر باورهای کمونیستی از آن هیبت پیشین برخوردار نیست.
تفکر انسانی، چنان که بارها نوشتهام محتاج تصفیه و پالایش و مراقبت مکرر است. اگر آدمیان از این مراقبت غفلت کنند، باز همان منفعتطلبیها و حرص و آزها سر بر میکنند و حتی پسندیدهترین اندیشهها را هم به تباهی میکشانند. لذا تئوریهای عقیدتی و سیاسی همواره پروژههایی ناتمام هستند. بر همین سیاق، مدرنیته هم پروژهای ناتمام است. مدرنیته، طرحی نیست که ناگهان در یک فرصت زمانی معین تمام قابلیتهایاش به فعلیت در بیاید و مسند پادشاهی روزگار معاصر را فتح کند و سلطنتی مخلد بیابد. دموکراسیها و جوامع مدنی هم آسیبپذیرند. در این میانه، یکی از تئوریهایی که شدیداً مددرسان بازخوانی و پالایش این تئوریهاست، کثرتگرایی است (این مطلب کوتاه آیزایا برلین را مدتها پیش ترجمه کرده بودم: متن فارسی سخنان آیزایا برلین). از نخستین پیامدهای کثرتگرایی نظری و عملی، بالا رفتن میزان تسامح و رواداری آدمیان است. به طریق اولی، یک نظام سیاسی که فاقد نگاهی کثرتگرایانه باشد، طبعاً به سختی راه تساهل و تسامح را باز میگذارد. آزادی بیان هم که علیالاصول در برابر قدرت موضوعیت مییابد در همان زمین رشد و رویشی چشمگیر خواهد داشت. آزادی بیان از این منظر در برابر ضعفا و کسانی که توانایی اعمال قدرت یا خشونت ندارند، امری است که اهمیت چندانی ندارد. بیان آزاد در برابر قدرت قاهره که توانایی استفاده از ابزارهای خشن را دارد مفهوم پیدا میکند. البته بدیهی است که کثرتگرایی هم حدود خود را دارد و بحث بسیار شده است بر سر اینکه تفاوتی عمیق هست میان کثرتگرایی و نسبیتگرایی.
شب پیشین، فرصتی دست داد تا گفتوگویی تلفنی داشته باشم با یداله رؤیایی. از زمانی که برای رؤیایی صفحهای در ملکوت بر پا کردهام هنوز این مجال فراهم نشده بود تا مستقیم با او گفتوگویی داشته باشم. از آنچه بتوان در یک مکالمهی تلفنی دریافت، رؤیایی را مردی یافتم با صفا و متواضع که رویاش به انتقاد و تحلیل باز است و در مواجهه با اندیشهی متفاوت با اندیشهی خودش، عنان اختیار از دست نمیدهد و از دایرهی ادب خارج نمیشود. حضور رؤیایی در مجموعهی ما بیش از آنکه نشان تأیید یا تصویب اندیشههای او باشد، اشارتی بود به خصلت متکثر و سیال مجموعهی ملکوت. تکثری که برای خود آدابی دارد و اصولی. خشنودم که رؤیایی مردی است صادق و بسیارخوان. از او خواستم که خودش بیشتر بنویسد تا صفحهاش شور و حال بیشتری پیدا کند. میدانم که در شرایط رؤیایی دشوار است که آن اندازه بخواهد وقت برای این کار بگذارد. اما همین که رویی گشوده بر امواج تغییر دارد مغتنم و ارزشمند است. او خود دیشب میگفت که با وجود اینکه عقایدی دینی ندارد، در خانوادهای متدین و مقدس رشد کرده است و برای عقیدهی ارباب ادیان حرمت قایل است اگر چه با آنها اختلاف نظر دارد. با این حال، در دفاع از رأی خود تعصب و جمودی ندارد و دامن بحث را به تهمت و تکفیر نمیآلاید. جایگاه رؤیایی در ملکوت، محترم است و حرمت بزرگی او را نگاه میداریم ولو دیدگاههایاش متفاوت باشد. امیدوارم فرصتی دست دهد تا بیش از این و در عرصهی وبلاگ بتوانیم با رؤیایی گفتوگوهای سازندهای داشته باشیم.
مطلب مرتبطی یافت نشد.