اما فضای وبلاگستان ما به محیطی تبدیل شده است که گویا وبلاگ قرار است نقش حزب سیاسی را ایفا کند و از آن میتوان توقع داشت که تبدیل به شمشیری مکتوب برای ستیز با استبداد سیاسی شود. پیش از اینکه نظرم را دربارهی آشوبهای وبلاگستان بگویم، بگذارید از ملکوت بگویم که خانهی من است. ملکوت، هیچگاه به قصد موضعگیری سیاسی علیه هیچ دولت یا حکومتی بسط نیافته است و اگر در ملکوت چنین فضایی پدید آمده است، قطعاً نیت پدید آورنده آن نبوده است و بدون هیچ تردیدی هر گاه احساس کنم از این فضا استفادهی سیاسی میشود و تبدیل به تریبونی سیاسی علیه غرب یا شرق شود، راه گسترش آن را مسدود خواهم ساخت. اگر هم تا به امروز بر پارهای از تندرویها به دیدهی اغماض نگریسته ام از آن رو بوده است که نخواستهام فضای تساهل و رواداری را از میان ببرم. اما واقعیت گویا جز این است. گروهی بدون هیچ اعتنا و ملاحظهای از سر عصبیت و جهالت این فضا را آشفته ساختند و کار بدانجا رسید که ناچار اهل اندیشه قلم را بر زمین بنهند. دریغ بزرگتر آن است که در این میانهی آشوب، مفاهیمی از جهان مدرن همچون دموکراسی، حقوق بشر و آزادی بیان در دست جمعی که فهمی ابتدایی از زیربناهای تئوریک و اقتضائات فرهنگی آن دارد، به مثابهی سلاحی برای خراش دادن سینهی اندیشه و روی خردورزی به کار میآید. از سویی دیگر، بلهوسان در این میانه بل گرفتهاند که ما ایرانیها همین هستیم که هست. جهل و تعصب در میان هر گروه انسانی میتواند رشد کند و اختصاصی به ایرانی و عرب و اروپایی و آمریکایی ندارد. اندکی به انصاف در احوال آمریکاییان نظر کنید و میزان بروز و شیوع خشونت را در رسانهها، فیلمها و اجتماعاتشان ملاحظه کنید. بیهوده نیست که نظریهپردازانی چون هابز و مورگنتا شالودهی سیاست رئالیستی آمریکا را پدید آوردهاند. در حین این مباحثات البته کسانی خود را در مباحثات تند ما آویختند که مثقال ذرهای دانش و معرفت در ما نحن فیه نداشتند و تنها مانند شاگردان شلوغ مدرسه هنرشان جیغ و داد بود.
در وبلاگستان فارسی تا زمانی که کسی احوال شخصی خود را فارغ از تئوریهای معرفتی و فلسفی بنگارد آب از آب تکان نمیخورد. اما همین که پا به عرصهای جدی و عقلانی مینهی، بلفضولان میپندارند که این وادی هم همان وادی سابقالذکر است. طرح تئوری در این فضا آشوب پدید میآورد. البته میتوان راه این آشوبها را با بستن بخش نظرها سد کرد و مجال هتاکی و افترا را از درازدستان سلب نمود. اما مگر میتوان به ذهنهای بیمار اندیشه و عقلانیت تزریق کرد؟ اینجا هر کسی به خود اجازه میدهد از هر چیزی بنویسد و بدتر از آن خود را صاحبنظر آن عرصه بداند و برای تمامی خلایق تعیین تکلیف کند.
باری، تمام اینها را نوشتم از حسرتی که از رفتن کاتب کتابچه دارم اگر چه شاید من یکی از پرشورترین مخالفان او هستم. او در این میان میفهمید که از چه سخن میگفت و حداقل دانشی داشت که دهها برابر سواد ادعایی مدعیان بود و بیهوده و خالیالذهن برای عرفان و سیاست و فقه و فلسفه حکم صادر نمیکرد. حضور او رونق عقلانی جمع ما بود و غیبت او فقدان تفکر جدی است. در ملکوت بسا کسان که آمدهاند و رفتهاند و بسا کسان که شاید بروند، اما رفتن اوست که جای سؤال دارد. تا جایی که من شریک بحث کاتب کتابچه بودم، ندیدم که او از چیزی سخن بگوید که از حوزهی دانش او برون است، اما فراوان هستند کسانی که تنها با روزنامه خواندن و وبگردی و بیانیه سیاسی خواندن، خود را علامهی دهر میشمارند و تئوریسین سیاسی! هیچ کس گویا در این فضا کار خود را انجام نمیدهد و میخواهد برای تمامی عرصههای دانش بشری حکم صادر کند. این است که فضای وبلاگستان ما آشفته است و مسموم. وبلاگنویسانی هم که از وبلاگ ابزار مبارزهی سیاسی ساختهاند راهشان به ترکستان است زیرا چیزی که اینجا میلنگد، فقدان دانش و تصور دقیق و صحیح از احوال عالم است. وبلاگنویسی آدمی را عالم و دانشمند نمیکند. وبلاگنویسی وقت آدمی را میخورد و اگر در ازای این وقت بر باد رفته چیزی حاصل نکنی که توشهی این جهان و آن جهانت باشد، روزگار بر باد دادهای. حال ببینید با این اوصاف وبلاگنویسی چه کار دشواری خواهد بود. در میان این همه غوغا و تلخیها و درشتیهای جاهلان، حضرت دوست را منتپذیرم که دوستانی حاصل کردهام اهل معرفت و همنشین دل.
با این حال یقین دارم که کاتب کتابچه نه از اندیشیدن باز میایستد و نه از نوشتن. حسن روزافزون یوسف زلیخا را روزی از پردهی عصمت برون خواهد کرد. خلجی هم در پرده دیر نخواهد پایید. سخن نیکو و طیبه راه خود را پیدا میکند و ناپاکان خود به پلیدی جذب میشوند:
خانهی خود را شناسد آن دعا / تو به نام هر که خواهی کن ثنا
آن کلام پاک در دلهای کور / مینپاید، میرود تا اصل نور
وان فسون دیو در دلها کژ / میرود چون کفش کژ در پای کژ
مترددین این عرصه به عیان دیدند که در خلال این بحث، چگونه کفش کژ تعصب و نادانی در پای کژ بهانهجویان و خشونتپرستان رفته است. آنها که اهل اشارتاند و حکمت، البته بهره خود بر گرفتند.
مطلب مرتبطی یافت نشد.