عید فرخنده

روز پیشین را که عید فطر بود، در مجاورت و مجالست احباب شفیق اهل دل و ارباب هنر و ذوق در آکسفورد گذارندیم. هنوز مجال بازاندیشی آن‌چه را گذشته است حاصل نکرده‌ام. نگاهی به ملکوت کردم و دیدم که آتش بحث ون‌گوگ شعله‌ورتر شده است و قصد دارم چیزی در ایضاح آن‌چه نوشته بودم بنگارم. حالیا، اما، نارواست که حلاوت آن لحظات ناب و نادری را که در آکسفورد میهمان امیر حسین بودم، به مجادلات متکلمانه تباه کنم. دیروز از درخشان‌ترین و پرنورترین روزهای عمر به افسوس رفته‌ی من بود. میزبانان پر مهر و با صفای ما، بسیار بیش از آن‌که اکرام میهمان کردند، هنری ورزیدند که برای منِ مانده در کویر هنر و معرفت، فرصتی بود مغتنم و پربها برای پالایش و غبار زدودن از گوهرهای دریای جان. آهنگساز برنای «صبح، بهار، باران»امیر حسین سام، بسی بیشتر از آن‌چه گمان داشتم آشنای دل و پرده‌دار حرم مستوران جان بود. آن‌ها که با موسیقی آشنا هستند از برون تنها ظاهراً یک اثر از ارباب و اصحاب «ادبستان» سابق دیده‌اند و شنیده‌اند. من،‌ اما،‌ مجالی درازتر داشتم تا با جانی شیفته، شوریده و طناز هم‌نفس باشم که از وجودش شور و طرب و چالاکی می‌تراود. به راستی غریب است که در این وانفسای هنر که در غرب و شرق بیداد می‌کند، گوشه‌نشینی طبیب، راه حجره‌های دل می‌گرداند و غبار از آیینه‌ی روح می‌شوید. طرفه‌تر آن بود که در این محفل شوق و همدلی، باریک‌بینی‌های یکی از ارباب خردمدار «عقل اماره» تک مضراب‌های فلسفی-اخلاقی می‌نواخت! خرم‌ترین عید آن‌ است که در کنار یاران همدل باشی و مطربی روشن‌دل مغز سر غم را به زخمه‌ی لطیف سه‌تار فرو کوبد و ضرابی شیرین‌کار، همراه‌ شورانگیزیِ خرم‌دلان خاکیِ آسمان‌پیما باشد. وقت ما خوش بود و نورانی. ماه رمضان را بدرود گفتیم با هلهله‌ی ساز و بدرقه‌ی ضرب! عید فطر امسال بیداری فطرت بود و انگیزش خاطرات ازلی. ایام‌تان پرنور باد که روز ما را نیکو و بهاری ساختید. بسیار نکته‌ها دارم که رشکم می‌آید در منظر همگانش بنهم. باشد تا وقتی دگر که اکنون دغدغه‌ای از نوعی مخالف ذهنم را می‌گزد.

بایگانی