تروریزم، یازده سپتامبر و حسن نیت

این یادداشت شاید چندان فاصله‌ای با مفهوم اساسی سخن من در نوشتار پیشین نداشته باشد. آیا تروریزم از دل اسلام بر می‌آید؟ این پرسش هولناکی است که شاید بسیاری به سرعت و صراحت بدان پاسخ دهند. اما می‌توان موضعی داشت که بدون تخطئه‌ی آدمیان و ارباب عقاید مختلف، راهی به سوی صلح و آرامش جست. تروریزم چنان‌که تاریخ گواه آن است، مطلقاً پدیده‌ای نبوده است که مختص جوامع دینی باشد. به طریق اولی، این پدیده اختصاص به جهان اسلام ندارد. آیا امروزه کسی خراب‌کاری‌ها و قتل‌های جنبش آزادی‌خواه ایرلند را به پای کلیسای کاتولیک می‌نویسد؟ آیا جنایات شارون را به پای یهودیان جهان می‌نویسند؟ از این قبیل مثال‌ها زیاد است. اتفاقاً موارد فراوانی هم وجود دارد که بسیار شباهت دارد به مدعیات گروه‌های افراطی مسلمان و حزب‌اللهی‌های وطنی که در بعضی جاها به حق بر تجاوز، نقض حقوق بشر و تروریزم از سوی ابرقدرت‌ها انگشت می‌گذارند. نمی‌توان ادعا کرد که رفتارهای خشونت‌آمیز جورج بوش در کشوری که بر جدایی دین از سیاست تأکید دارد، رنگ و بوی دین ندارد. افراطی‌گری‌های صلیبی‌وار بوش به روشنی نشان از عقاید جزمی مسیحی دارد. باری، با وجود این هیچ منصف خردمندی خطاهای عظیم یک سیاست‌مدار غربی را به پای مسیحیت نمی‌نویسد. البته افراطیون ایرانی بسیار تمایل دارند خطاهای شارون را به پای قوم یهود بنویسند و روزی ریشه‌ی نژاد یهود را بخشکانند!
بگذارید اندکی از مقدمه‌ی سخن فاصله بگیریم و به ماجرای روز بپردازم. به اعتقاد من در جهان هنوز آن مایه‌ی خرد و صفای نیت هست که آدمیان فارغ از مذهب و رنگ و نژاد بتوانند در کنار هم با صلح زندگی کنند. خاطرمان هست که در ایران گروهی از هم‌وطنان‌مان، به جان‌باختگان فاجعه‌ی یازده سپتامبر ادای احترام کردند که البته مطلوب افراطیون نبود. این روش نیکو آن چیزی است که باید مورد تأکید قرار گیرد و آن را ترویج داد. خاتمی تنها مسلمانی نبوده است که سعی کرده بود چهره‌ای صلح‌دوست از اسلام ارایه‌ دهد. تلاش‌های او البته به هر دلیل ناکام ماند. اما به جز ساکنان ایران باز هم در ایران مسلمان هست و همه مهر تصویب بر رفتار طالبان، مقتدا صدر و شورشیان مسلمان چچن نمی‌نهند. اهل انصاف حساب مشتی نادان را به پای عقلای قوم نمی‌نویسند. اما می‌توان گریبان عقلای قوم را گرفت که چرا این اتفاقات رخ می‌دهد. و بسیار فرق است میان گریبان گرفتن و توضیح خواستن تا تخریب کردن و ابراز نفرت کردن. اما این را نیز نباید از یاد برد که جبهه‌ی مقابل نیز مجمع قدیسان و محفل پاکان نیست. حتی وجود دموکراسی، جامعه‌ی مدنی و حقوق بشر هیچ‌گاه گواهی استوار به سلامت این جوامع نبوده است. در این ماجرا آدمیان همگی به یک اندازه سهم دارند. از میان رفتن جان یک نفر در چنین فاجعه‌ای به همان اندازه باید باعث تفکر در یک مسلمان شود که در یک مسیحی یا یهودی می‌شود. انسان‌ها، به اعتقاد من در وضعیت بسیار دشواری قرار دارند و یکایک ما مسئول پایان دادن به خشونت بیشتر هستیم. اما «خون به خون شستن محال آمد محال»، چه این خون خون مسلمانان باشد چه غیر مسلمانان. بهترین راه ترویج این آرمان، گسترش حسن نیت است نه نشر نفرت و بی‌اعتمادی. اعتقاد راسخ من این است که تفاوت چندانی میان افراطیون متدین و افراطیون غیر متدین وجود ندارد:
مباش در پی آزار و هر چه خواهی کن / که در شریعت ما غیر از این گناهی نیست

بایگانی