بالاخره از سر این بیم گذشتم! امروز ملکوت غربی را به عرصه وبلاگام آوردم. بعد از این همه درنگ و تأخیر ملکوت را به انگلیسی هم خواهم نوشت، هر چند نمیدانم سرنوشت همین وبلاگنویسی فارسی یا نفس وبلاگنویسی در من چه خواهد بود. اما عجالتاً آغازش کردهام. انگیزههای نوشتن ملکوت فارسی طبعاً تفاوتی عظیم و شگرف دارد با ملکوت غربی من. نامی را هم که برای ملکوت انگلیسی برگزیدهام [Occidental Malakut] هنوز همان دغدغهها و زمزمههای نهان جانام را هویدا میکند. این صفحهی نو هنوز کار دارد و کمی ریزهکاری فنی لازم دارد که اگر مجالی داشتم بیشتر به آن رسیدگی خواهم کرد.
باری تنها همین نکته را بگویم که چرا در نوشتن به انگلیسی این همه درنگ کردهام. نوشتن وبلاگ در درجهی نخست برای من نجواهای درونی خودم با خودم به صدای بلند بود. توجه به مخاطب بیرونی بعداً به سراغام آمد. این نجواهای بلند دردآلود زمانی فرم، محتوا و ادبیاتشان تغییری اساسی کرد. لحن نوشتار ملکوتی من هم مرتب تغییر کرده است. وسعت و تنوع مخاطبان ملکوت و حلقهی ملکوت خود دلیلی دیگری برای تغییر دادن لحن و تأمل در نوشتارم بوده است. اما از انگلیسی نوشتن پرهیز داشتم چون در پی مخاطبی به آن زبان نبودم هرگز. شاید امروز، از اکنون به بعد، چنین مخاطبی یافتم اما هنوز آن دیوار ستبر و ضخیم زبان فارسی با همهی شیرینی و دلرباییاش که اتفاقاً بسیار هم رهزنی میکند، پا برجاست و باز هم ترجیح میدهم که همین زبان و ادبیات را حفظ کنم. هنوز زمان مستوری است. هنگام مستی و قلندری شاید نرسیده باشد. اما همین اندک مایه مستی که در کار کردهام عمری مرا کفایت است. «تا چه پیش آید در این سودا سرانجامم هنوز»!
مطلب مرتبطی یافت نشد.