گفتم که تازه دیشب به کرمان آمدهایم با الهه. یک نکته را عجالتاً مینویسم از کرمان. اینجا شهر مصیبتزدگان است. به هر خیابانی که پا میگذاری کسی حداقل یکی از عزیزانش را از دست داده است، اگر گروهگروه خویشاوندانش به کام خاک نرفته باشند. سوار هواپیما که میشوی، در مسیر کرمان همه از زلزله میگویند و اصلاً عجیب نیست که در طول پرواز یا هنگام ورود به کرمان صدای ضجهی زنان مسافر و اشکهای بیاختیار مردان را ببینی. این استان یکسره مصیبتزده است. ماتم بم، غم این سرزمین و غم ایران است. مباد که فراموش کنیم. اینجا در هر جایی سخن زلزلهی بم اولین سخنی است که مردم با آن سخن میآغازند. در این شبانهروز گذشته اتفاقات جالبی رخ دادهاند و کشفهای جالبتری هم کردهایم که بعداً خواهم نوشت. جدای از ماجرای زلزله، کرمان برایام عجیب است. وقتی که به لندن میآمدم، همهی دوستانم میگفتند دچار شوک فرهنگی خواهی شد و لندن برایات به این زودی قابل هضم نخواهد بود. متأسفانه چنان نشد و لندن برایام کاملاً طبیعی بود! نکتهی عجیب این است که هر بار به ایران میآیم شوک فرهنگی مرا بهتزده میکند. وقتی که رفتار مردم در تهران برایام عجیب شده باشد و مدام یادم برود که به ایران آمدهام، دیگر تکلیفام در کرمان روشن است. خدا به خیر بگذراند!
مطلب مرتبطی یافت نشد.