ضمن وبگردیهای آخر شب، برای یافتن ترانهای از مرضیه داشتم در سایت ایرانیانِ جهانشاه جاوید جستجو میکردم. تا به حال دقیق نشده بودم که صفحهای دارد که اختصاص به سرودهای انقلابی ایران دارد. شنیدن بعضی از این سرودها ناگهان تمامِ خاطراتِ دوران طفولیتام را پیش چشمم زنده کرد. ناگهان یاد گروهِ سرود دبستانم افتادم که من هم عضو آن بودم. آن روزگار معلمِ دینیِ ما، که فکر میکنم زارع نام داشت، چنان که رسمش بود، مسئول امور تربیتی (بخوانید ایدئولوژیک) بود و رهبرِ گروهِ سرود ما که در ناحیهی ما برندهی جایزهای در ایام دههی فجر شد. تعداد زیادی از این سرودها را ضبط کردم و شاید در وقتِ مقتضی روی سایت گذاشتمشان. شنیدن دوباره این سرودها برای خیلیها یادآور خاطره است. برای خیلی هم دردناک است. زنده شدنِ آن همه آرمانِ آن روزی، تجسم ایام جنگی که عمر و جوانی آن همه ایرانی را خاکستر کرد، هم جالب است و هم رنجآور. آن سرودها، با موسیقیهایی که گاهی اوقات بسیار ابتدایی و عاری از ظرافتهای اصیل هنری بودند، چنان با دین، قرآن، اعتقاد و باور مردم عجین شده بودند، که تصور القایی بودن اینها برای یک کودک دبستانی طبعاً بسیار دور از ذهن بود. اما امروز همان کودکان دبستانی گویی تمامِ آن سرودها و شعارها را از یاد بردهاند و دیگر به این سادگی تسلیمِ هر باورِ جزمی نمیشوند. نمیدانم. شنیدنِ دوبارهی اینها حال عجیبی برایام داشت. مخصوصاً آن سرود ایران ایران که رضا رویگری خوانده بود، چیز پر خاطرهای بود. همین روزها یکی دو تا از اینها را روی سایت میگذارم.
مطلب مرتبطی یافت نشد.