آستانه‌ی آشفته

قبله‌ی عالم غضبناک شده‌اند! چه خبر است اینجا؟ هنوز شهریارِ جهاندار دیدگان از خواب نگشوده‌اند، چشمشان می‌افتد به این مجادلات و منازعاتِ اربابِ درگاه! خوب شد ما متذکر شدیم که دیشب به همراه سه نفر دیگر از ارکانِ ملکوت سهر اللیالی داشتیم. یعنی قبله عالم تا سحرگاهان مجال خواب نداشته‌اند. این گزافه‌ها چیست به قبله‌ی عالم می‌بندید؟ ما به اشارت سخن از سکوت گفتیم. این ماجرا را هم در عالم فقط و فقط سلطان بانو می‌دانند و بس که محرم رازهای سلطان‌اند. شما باز یاد صیام همایونی افتادید؟! سلطان بانو هم اگر الآن حافظه یاری‌شان نمی‌کند از این روست که در این مقام به خاطر شریفشان هم خطور نمی‌کند که ما چندی پیش داشتیم در کسوت همان صیام، سکوتمان را می‌نوشتیم و خاطر مبارکشان هم از این ماجرا آگاه است. ما تمام دردِ دل‌هایمان با ایشان می‌کنیم دیگر. الساعه که همین کلمات از قبضه‌ی جواهرآسای همایونی صادر می‌شدند، سلطان بانو تیفیلون زدند و استفسار فرمودند که چه خبر شده است؟ فرمودیم عجالتاً در حال تشر زدن هستیم تا یاغیان و متمردان، عاصیان و بدخواهان سر جای خودشان بنشینند!
باری نکته‌ی دیگر این است که پریروز که از بنگاه خبرپراکنی ملکه‌ی بریطانیا در معیت کاتب نکته خروج فرمودیم و در لستر اسکوئر به تفرج صنع و تناول طعام رفتیم، تیلیفون همراهِ سلطان به سرقت رفت. اینها که در روز روشن و پیش روی خاقان جهاندار جگرآوری نمی‌کنند دست به قبضه‌ی سلاح ببرند. ناغافل دست در جیب شهریاری کرده و تیلیفون را به سرقت بردند! القصه دیروز حوالی نماز شام بود که راهی آکسفورد استریت شدیم به قصد ابتیاع تیلیفونی نو که سلطان بانو در اوقات شکار بتوانند با ما سخن بگویند و ما هم با ایشان! وقتی نازک‌الملکوت و ملک‌الشعرا تیلیفون را دیدند، از فرط حسد و زعارت، به سلطان افترا بستند که این ماجرای سرقت از بن کذب بوده است و قبله‌ی عالم دلش برای یک عدد گوشی سونی اریکسون غنج می‌رفته است از همان اول! می‌بینید ساکنان درگاه ما حتی چشم ندارند یک عدد تیلیفونِ نو را به سلطان ببینند! از این بدتر ما را با ابطحی مقایسه کردند! گفتند دیدید که ابطحی با دوربین موبایلش از خودش و شواردنادزه عکس گرفته، قبله عالم با خود گفته‌اند مگر شأن ما از ابطحی کمتر است که او داشته باشد و ما نداشته باشیم! ولیعهد جان! کجایی؟ بیا که فرمانِ سیاست کردن اینها را صادر کردیم. شما تدارک سایر امور را ببینید. این ماجراها را هم تمام کنید. بس که آشوب کردید و قیل و قال کردید، خواب شیرین همایونی تباه شد. ما از جنوب لندن، دیشب تازه ساعت ۶ صبح به بارگاه رسیده بودیم. یک مژه خواب برای ما نگذاشتید با این جدال‌ها. فکر بکنید.
قبله‌ی تازه از خواب برخاسته

بایگانی