جمشید بزرگر از وین هدیهای برایمان آورده است که دیشب شدیداً مرا خشنود ساخت. مجموعهای بسیار متنوع و برگزیدهای عالی از آثار موسیقی کلاسیک. جمشید درست فکر کرده بود که من اینها را ندارم. همین روزها فرصتی که فراهم شد، اینها را به فهرست طربستان اضافه خواهم ساخت تا از فضای موسیقی با کلام قدری فاصله بگیریم. گویا اینها هدیه ازدواج بودند! جمشید انصافاً انتخاب بسیار زیبا و جانانهای کرده است. دریغ است که اینجا او را (و کیانوش را) سپاس نگویم.
نکتهی دیگر اینکه چنان که دوستی گوشزد کرده بود، مدتی است که فضای این صفحه به عرصه مبادلات نثر ناصری و طنزِ سلطنتی بدل شده است. من هم احساس میکنم که استمرار این شیوه در این صفحهی خاص شاید مانع بیان من به آن شیوهای که هستم باشد. این که گفته بودم سکوتم را خواهم نوشت از همین رو بود که میخواستم فضایی داشته باشم که خودم باشم. شاید برای این مکاتباتی که میان ما رد و بدل میشود صفحهای نوین ساختیم که تنها مخصوصِ این کار باشد، چنان که هیچ یک از حلقهنشینان در صفحات دیگر، مگر به ندرت چنین نمیکنند. اما، وقتی که میگویم سکوتم را خواهم نوشت، مقصودم دقیقاً این است که سکوتم را خواهم نوشت؛ یعنی سکوتِ مرا باید خواند، نه اینکه کسی سکوتم را بشنود! مترصد فرصتی هستم که هم آیین نوشتار این صفحه را قدری منسجم کنم و هم حجرهای تازه در ملکوت بر پا کنم تا این نثر نوینِ حلقه را حفظ کنیم و ادبیات طنزمان را از دست ندهیم، و هم میخواهم که جدای نوشتنِ خموشیهایم، در همین صفحه دوباره ترتیبی پدید بیاورم که چنان باشد که روز نخست از ملکوت توقع داشتم. این روزها خودم هم نمیتوانم پیوندی میان موسیقی صفحه و نوشتار اینجا حاصل کنم. شاید عدهای هرگز به موسیقی صفحه گوش ندهند، اما خودم و کسانِ زیادی به این موسیقی گوش میدهند. این است که نمیخواهم گسستی در این کار بیفکنم.
پ.ن. این صفحه را درست کردم و تمام اربابِ صحنهی پیشین میتوانند به همان شناسه و رمز عبور معمولی خود در این صفحهی جدید که هنوز نامی در خور برایش نیافتهام ادامه مباحثات و مجادلات پیشین را بگیرند.
پ.پ.ن. حالا این صفحه نام هم دارد: دفتر دیوانی!
مطلب مرتبطی یافت نشد.