هلالِ عید در ابروی یار باید دید

فردا عید است و اینجا به تماشای ماهِ نو به صحرا نمی‌توان شد و ما خلوت‌گزیده‌ایم که از ماهِ ابروانِ دوست خجلیم. دست به گریبانِ این سخنرانی و آن کلاسم؛ لرد بیکو پارِک اکنون قرار است از آزادی بیان سخن بگوید و اینکه چنین چیزی اصلاً معنا ندارد! سخنِ عید را کوتاه می‌کنم که بروم. عجالتاً به لطفِ صاحب زخمه، ترانه‌ی صفحه را به نغمه‌ای به مقتضای وقت تغییر می‌دهم. ترانه‌ای است این که ام کلثوم برای شبِ عید فطر خوانده است. صوتِ غزل است و لحن و لهجه مصری است. شاید برای کسانی که با عربیِ کلاسیک آشنا هستند فهمش دشوار باشد. مصریان تمام «جیم»‌ها را «گاف» می‌خوانند و گمان می‌کنم که «قاف»‌ها را هم «الف» (خاطرم هست که سلطان‌ بانو چنینم می‌گفت). شاید سلطان بانو را اگر مجالی بود(؟)، متنش را تحریر کرد! اما:
تعالَ اعطِف علی حالی؛ و غنِّی الآن لیله العید!

بایگانی