راز جز با رازدان انباز نیست

قبله‌ی عالم امروز به کلاس دانشگاه مشرف شدند. هنوز دقایقی مانده است تا کلاس جان کین را بیاغازیم. هم‌صنفانِ کلاسِ درس قبله‌ی عالم می‌گویند که ذات اقدسِ همایونی گویی پس از نزولِ اجلالِ سلطان بانو به حرمِ مقدسه، جدی‌تر شده‌اند (یا جوان‌تر!). سخنانِ غریب می‌گویند این اهالیِ ممالک غربیه! خوب است که خاقانِ جهاندار اهل حرم‌پروری نیست و تنها خاتونِ خانه‌ی خاقان همین یک سلطان بانوست که خدایش صبر دهاد با این خلقِ تنگ و مزاجِ پریشان شهریاری. این همردیفانِ صنفِ ما انگار از یاد برده‌اند که تنها آرزوی خیر و تهنیت گفتن ما را کفایت نیست. باید یاری کنند تا زبان اساتید معظم را که در مقاله نوشتن بر ما دراز شده است کوتاه کنند. باری طایفه‌ای از همدرسان قبله‌ی عالم امروز بسی یاری‌ها کردند در تدبیر امورِ معوقه. باید دید تا چه‌ها بر ما خواهد رفت.
القصه دیروز گوشِ شهریاری به شنیدن صدای ولیعهد بارگاه و ظهیر جان در ولایت پراگ مبتهج بود که دیری بود صدای ساکنان بارگاهِ مقدسه را در کنار هم نشنیده بودیم. ظهیر جان حکایت‌ها داشت و سفارشاتی برای ولیعهد معزز. فرمودند که نباید ولیعهد را این قدر در حرم نگاه داریم. باشد. همین روزها ولیعهد را با خود به شکار می‌بریم. چند روزی هم مسند شهریاری را به حضرتشان واگذار می‌کنیم تا بدانند بر این اورنگ ملکوتی چه‌ها که بر ما نمی‌رود. باشد که این اندازه انتظار نکشند!

بایگانی