صبر کن و سبک مرو

هنوز هوا بارانی است و دمی از گریستن نمی‌آساید. گریستن نه که این خنده‌ی ابر است گویی! هنوز دقایقی دیگرم فرصت هست تا راهی فرودگاه شوم. این چند روز را عازم ولایت پروس هستم. به دیدار ولیعهد بارگاه هم می‌رویم که حکایت‌ها داریم با هم. فرصتی اگر دست داد همین امشب رقعه‌های همایونی را روانه‌ی آستانه‌ی مقدسه خواهیم ساخت. باز بیرون را می‌نگرم و هنوز هم می‌بارد. انگار آسمان امروز به نورِ باران تا برلین بدرقه‌ام می‌کند. باران، نور، آب، آینه برای من همگی اشارت‌اند. اشاره‌های بی‌رنگی، بی‌سویی:
هر کبوتر می‌پرد زی جانبی / این کبوتر جانبِ بی‌جانبی
هر عقابی می‌پرد از جا به جا / این عقابان راست بی‌جایی سرا
هر کسی رویی به سویی کرده‌اند / این عزیزان رو به بی‌سو کرده‌اند
زان فراخ آمد چنین روزیّ ما / که دریدن شد قبادوزیّ ما

بایگانی