کسانی که سابقهی تاریخی اعطای جایزهی نوبل را میدانند به خوبی آگاهاند که آری جایزهی صلح نوبل انگیزهی سیاسی دارد و در آن تردیدی نیست. اما این چیزی نیست که مایهی شرمساری عبادی باشد. کسانی که فضایی را پدید آوردهاند که گروهی فعالِ حقوقِ بشر برای مقابله با نظامهای سیاسی تمامیتخواه دست به چنین مانورهایی بزنند باید در کارِ خود تأمل کنند.
پیش از شرح بیشتر اشارتی به موضوعی دیگر میکنم. دیروز در کلاس «سیاست، دموکراسی و خشونت» که جان کین درس میدهد، به مقولاتی مشابه پرداختیم. اگر دغدغههای تئوریپردازان سیاست و جامعهشناسی اروپا را بررسی کنیم، آشکار است که اندیشمندان اروپایی بالاخص نگرانیِ عمدهشان معضل دموکراسی و تهدیدهای سرمایهداری و نظامِ بوروکراتیک بوده است. افرادی از قبیل ماکس وبر، میشل فوکو، هانا آرنت و نوربرت الیاس نگرانیهای تئوریک عمیقی در بابِ نحوه و شیوهی عمل به دموکراسی و کارکردِ بالفعلِ آن داشتهاند. یعنی چنین نبوده است که گروهی از سرِ هوا و هوس و همینگونه افسارگسیخته یا از روی بخار معده بیایند و از دموکراسی صحبت کنند. البته جای تردیدی نیست که ملل مشرق زمین مؤلفهها و عناصری را در متن جوامعشان دارند که قطعاً باید در تحلیلِ ماجرا مورد لحاظ قرار گیرد.
باری، آنچه که در ماجرای عبادی پیش آمده است، باید هشداری باشد به کسانی که میان حاکمیت و مردمی بودنِ آن شکافِ عمیق افکندهاند. در این میان، نه تقصیری متوجه عبادی است و نه متوجه اهدا کنندگان جایزه. تردیدی نیست که این جایزه پاسخی است اجماعی و جهانی از سوی بخشی از اندیشمندانِ جهان (که از هر طیف و هر گرایشی در میانشان یافت میشود) به سیاستِ یکسویه و آشفتهی سیاستمدارانِ ایرانی. سخن این نیست که در وطنِ ما باید از دین دست کشید. دین به جای آنکه به این شیوه تحتِ لوایش اسبابِ ذلت و شرمساری پدید آید، باید مایهی اقتدار و عزت باشد، اگر باوری به آن داریم. این صحنه، صحنهی آزمونِ یک قرائت از دین است که با قدرت گره خورده است. ماجرای مشابهی در مغرب زمین نیز رخ داده است. جهانِ سرمایهداری اروپا امروزه تجلیگاهِ اخلاقِ دینی پروتستان است و اکنون معایب و عوارضش را آشکار کرده است تا جایی که ماکس وبر را از پدید آمدنِ جهانی کافکایی میهراساند. ماکس وبر نبود تا ببیند که نظامِ چند حزبی و انتخاباتی، زمینه ساز پدید آمدن هیتلر و موسولینی شد که رهبرانی کاریزماتیک بودند و تکیهگاهِ عاطفی ملتِ خویش. کاریزماهای جدید و غیر دموکراتیک را هم که خوب میشناسید!
از سخن دور نشوم. یک اخلاقِ خاص، یک برداشت خاص از دین در نظامِ سیاسیِ ما در حالِ امتحان پس دادن بوده است و اکنون حفرههای خویش را نموده است. به هر تقدیر سیاستورزی فرایندی بشری است نه امری قدسی. نکتهای که در یکی از سخنرانیهای اخیر سروش متذکر شدم این بود که اتفاقاً در عالم اسلام به اندازهی جهانِ غرب تئوریپردازِ علمِ سیاست با توجه به پتانسیلهای دین اسلام نداشتهایم. در نتیجه، ظهورِ یک نظامِ سیاسی در کشوری مسلمان همواره دست به گریبانِ معضلاتِ تهیدستیِ تئوریک است. وامستاندنهای فلسفی و فکری از جهان غرب هم هنوز دردی را از آنها دوا نکرده است. خلاصه کنم که من هم باور دارم که اعطای این جایزه انگیزهی سیاسی داشته است. اما که چه؟ این چه چیزی از تلاش شیرین عبادی میکاهد؟ آیا اینکه سادات هم این جایزه را گرفته است، درشتخویانِ قدرتسوار را تبرئه و تقدیس میکند؟ چنین نیست که هر که ما برچسبِ پلیدی به او زدیم، ضرورتاً تجسم و عینیت شیطان باشد. اگر با موازین هنجاری و اخلاقی بخواهیم داوری کنیم، بیان سخنی حق از مبطلی، سخن حق را از اعتبار نمیاندازد. در نهایت میتوان به انگیزه آن مبطل مشکوک بود. بر عکسِ این ماجرا هم درست است، یعنی اگر کسی که ما او را پاکدامن میپنداریم، سخنی ناصواب و باطل بر زبان راند، باطل قدر و منزلت نمییابد. آنچه میخواهم بگویم این است که اگر به شیرین عبادی چنین جایزهای دادند، نمیتوان با آن مقدمات نتیجههای معوج گرفت که عبادی مثلاً صهیونیست است!
اینکه مثلاً خاتمی چه واکنشی نشان میدهد یا رمضانزاده یا حسین شریعتمداری یا طه هاشمی، مقولهای است که به مواضع سیاسی اینها بر میگردد و هر کسی با اخلاق خود آن را داوری میکند. باری با آن مقدماتی که در بالا آوردم، تصور میکنم موقعیت سیاستمداران به اصطلاح اصلاحطلب بسیار دشوار است و مرا هم بضاعت داوری در بابِ هیچ یک از اینها نیست. این مسودات هم تنها تأملاتی خرد بود در بابِ مقولهای که واکنشهای مختلفی نسبت به آن دیدهام در این روزها.
نکتهی دیگری که پس از این به ذهنم میرسد این است که شیرین عبادی طلوعش در صحنهی جهانی، فتح و ظفری است برای ایران و ایرانی و مخصوصاً زنِ ایرانی. شاید میشد این جایزه را به افرادِ دیگری هم داد. اما کسی در ایران یافت نمیشد که تا این حد وسعتِ تأثیر داشته باشد. به گفتهی یکی از دوستان، که من هم با او در این زمینه همدل هستم، عبادی در آیندهای نزدیک میتواند یکی از چهرههای سیاسی طراز اول ایران باشد. فکرش را بکنید که رییس جمهوری بعدی ایران شیرین عبادی باشد. یک زنِ ایرانیِ حقوقدان که برای احقاقِ حقوق دانشجویان و زنان و کودکان تلاش پیگیر داشته است. دانش حقوقی بالا دارد و برندهی جایزهی صلح نوبل است. از همه مهمتر حمایت جامعهی جهانی و نخبگان را پشتِ سرِ خود دارد. جامعهی ایران با درآمدن عبادی در صحنهی سیاستش رو به تحولی ساختاری خواهد رفت. عجیب نیست که با این ملاحظات، تشنگان قدرت گریبان خویش و دیگران را بدرند و چنگ و دندان به مردم نشان دهند. شیرین عبادی، نوید آیندهی گوارا برای ایران و زنِ ایرانی است.
مطلب مرتبطی یافت نشد.