امروز قبلهی عالم از سفر بیرون لندن که مراجعت کرد تا آمد به تدبیر امور بیرونی بپردازد ناگهان ملتفت شد که احوال اندرونی پریشان است و ساکنان درگاه فغانشان به عرش رسیده است! میبیند؟ دو روز از این مسندِ همایونی، یعنی همین صندلی گردون، غایب میشویم، مقربان درگاه یا از قبلهی عالم رنجیده خاطر میشوند یا سر به شورش بر میدارند. ما از آخر نفهمیدیم که این قبلهی عالم بود که از ظهیرالملکوت غباری بر دل داشت یا ظهیر جانِ ما بود که مکدر شده بود از قلمریزیهای سلطان! ذاتِ مبارک همایونی که بارها گفته است که در خاطرِ صافیِ ایشان راه کدورت نیست، باری حتماً ظهیرالملکوت ناراضی بوده است. نمیدانم این مکاتب لندنیه چه گلی به سر روزی خوارانِ خوان پروردگار زدند که حالا میخواهند به سر ما بزنند! ظهیرالملکوت هم که خاقانِ جهاندار را دعوت به کسبِ ادبِ درس و ادبِ نفس کرده است. اوضاع ما و اوضاع جهان عجیب پریشان و ناموزون مینماید. نمیدانم مستوفیان درگاه مردهاند یا دیواندارن حضرت خوابشان برده. به خدا قبلهی عالم این روزها خیلی نازکدلی میکند. همین جوری بیهوده مقربان از دستِ ما رنجیده میشوند آن وقت به پای ما مینویسند که ما رنجیده شدهایم. امان از دستِ این جهانِ غدار. اگر ولیعهد نباشد و ظهیرالملکوت هم دو سه خطی از بابِ دلجویی بعضی وقتها برای ما ننویسند، عنقریب خواهد بود که عطای پهنهی وبلاگیه را به لقایش ببخشیم. این همه رنج؟ این همه کار؟ این همه غصه؟ انگار نه انگار قبلهی عالمی گفتهاند. خاطر مقدس همایونی میل دعا دارد. موکب مبارک را آماده کنید. بگویید درشکه را مهیا کنند میخواهیم برویم سری به حضرت بزنیم. شاید اندکی سبک شدیم. عجب از ماست که خواستیم رندی و عالمسوزی را در کارِ ملک و تدبیر ملکوت داخل کنیم. غافل از این که اینها با هم نمیسازند. عجب روزگاری است.
مطلب مرتبطی یافت نشد.