روز پر مشغلهای بود امروز. صبح را با شتاب باید به امور ثبت نام ترم آینده و کارهای دانشگاه میپرداختم و پس از آن باید دکتر سروش را میدیدم که برای دیداری با اربابِ اندیشه و قلم باید او را راهنما میشدم. باری شتابناک محل قرارمان را پس از طولانیتر شدن کار دانشگاه تغییر دادم که به موقع به موعد برسیم. جلساتِ این سو و آن سو و افراد مختلف چندان مجالی فراهم نمیکرد تا در خلوت به گفتوگویی بنشینیم. القصه، ملاقاتهای پی در پی را که پسِ پشت نهادیم، ما بودیم و سخنهای خویش و حدیث شوق و داستانِ مهر. پیشتر از این به کرات این را نوشتهام و آنها که مرا میشناسند میدانند که به دلایل زیادی «مهری ویژه به عبدالکریم سروش» دارم که البته پارهای از اینها شخصی است و خاص عالمِ خلوتِ من است نه جلوتِ عالمیان.
حدیث از هر جایی به میان آمد و دامنِ سخن را به ناکجاها کشیدیم. از فلسفه و عرفان گرفته تا شعر و سیاست و ادبیات و عالم پژوهش. و البته سخنانی که برای هر دوی ما تازگی داشت و شاید نخستین باری بود که این سخنان را میشنیدیم. روز نیکویی بود امروز از آن رو که سرشار بود از صلح و آرامش و صفا و سادگی. جدای اینکه دوستان یا دشمنان سروش چه دربارهی او میاندیشند و او کیست و چه کرده است و سابقه و کارنامهاش چگونه است، الفتی که من با او داشتهام و دارم، برای من و با دغدغههایی که دارم، مغتنم و ارزشمند است.
در خلال گفتوگوها، البته سخنی هم در میان آمد از سید حسین نصر که پیشتر مطالبی را دربارهی او نوشتم. دوستی که از ارادتمندان نصر است، نظر سروش را دربارهی او پرسید و سروش به نیکوترین وجهی، همانچه را که من میاندیشدم به بیانی شیوا بازگو کرد که سید حسین نصر برجستهترین نماد اسلام هویت در غرب است. سید حسین نصر به مسلمان غربنشین هویت میآموزد. من سید حسین نصر را فیلسوف نمیدانم و چنانکه گفتهام او را حداکثر مورخ سنت و فلسفه به شمار میآورم. سروش اما نکتهی جالبتری را گفت در خصوص محتوا و قدر و وزنِ عقلانیِ آثارِ او. او گفت که تفکر نصر، حکم بنایی بسیار عظیم و دلربا را دارد که بر پایهها و ستونهایی نازک و ضعیف استوارند و از حیث اعتبار و استحکام عقلانی و استدلالی بسیار سست است. گمان میکنم جایی گفته باشم که در آن کتاب «فلسفه سید حسین نصر» که کتابی است قطور و با مقدمهای مفصل از خودش دربارهی خودش چاپ شده است، چه اندازه تلاش در موجه نمودن و بلاعیب بودنِ او شده است. رضا شاه کاظمی امروز به نکتهای خوب اشاره کرد که هسته و گوهر اندیشهی نصر، تعالیم فریتهوف شوآن است و نقدِ جدی کار نصر مستلزم نقد شوآن خواهد بود لاجرم. عجالتاً این نکته را به کناری میگذارم. اما سید حسین نصر در مواضعی مختلف، گویا، در مذمت دکتر سروش سخن گفته است. مذمت، نه نقد، البته کاری است که در شأن یک اندیشمند نیست. کاش آن مایه وزنی را که از حیث اعتبار کاری سروش برای نصر قایل است، نصر هم برای او قایل بود و حرمتِ اندیشه را بیشتر نگاه میداشت.
روز شیرینی بود امروز. خاصه اینکه سروش هم، حداقل این است که با من، درمقامِ مهر و صمیمیت بود و فضای انس و الفتی میان ما بر قرار بود. البته میان هر سه نفر ما: یعنی من و سروش پدر و سروش پسر که در این میان از او ذکری نیامد. با او اگر چه مدتی درازتر است که نسبتِ دوستی دارم، چندان مجال و موضوعیت سخن از او در میان نبود و اگر همه سخنی رفته است همه به اشارت بوده است به به تصریح و ذکرِ نام. امروز به او میگفتم که فرصتی بلندتر باید داشته باشیم که بنشینیم و «دعوا» کنیم! خندهزنان گفت که مگر ما با هم بر سرِ جنگیم؟! که البته مراد همان سخنانی است که میان ما میرود که یا همدلی است و یا نقد.
راستی این را هم فراموش نکنم که دکتر سروش به ولیعهد ما هم پاسخِ سلامی فرستاد و گفت که «سلامتان را پاسخ!». نمیخواستم این آخر سخن به نثر خاقانی و نوشتار سلطانی باز گردم اما نمیشد حکایت مقامِ ولایتعهدی را ناگفته رها کنم!
مطلب مرتبطی یافت نشد.