حرف دلم را میخواهید بزنم؟ چرا برای علی شعر نگفتم؟ اول اینکه من برای همه شعر نمیگویم. تنها دست و پا زدهام که خودم را بگویم نه دیگران را. نمیدانم تا چه حد حرف خودم را گفتهام. شاید اصلاً هیچ توفیقی نداشته است. دلیل قلتِ نوشتارِ شعریِ من نیز همین تردید است در موضوعیت شاعریِ خودم. باری از علی گفتن برای من هم وجهی ندارد. اگر سخن از شعر است، برای علی زیاد شعر گفتهاند. سویهی دیگر این ماجرا اعتقاد است و باور که آن را هم برای خودم نگاه میدارم که وصفِ علی از من نمیآید: «شکارِ باز کارِ هر زغن نیست». من این کاره نیستم. علی جاری است و نیازی به توصیف من ندارد. تازه اگر به پیام او و جایگاه او باور نداشته باشی که دیگر تکلیف از بیخ روشن است. اما علی را و مرا حکایتهاست که بدون هیچ تردیدی جایِ آن اینجا نیست. برخی پردهها را هرگز نمیتوان کنار زد. هرگز نمیتوان گفت که چه بودیم و چه شدیم. از کجا به کجا رسیدیم و همراه که بودیم و همراه که شدیم. مهابتِ همین لحظه که همراهی کسی را دارم که از رشک نامش را هم نمیبرم، کفایت است که همه چیز را رازآلود و مستور کند:
تک مران، در کش عنان، مستور به
هر کس از پندارِ خود مسرور به
مطلب مرتبطی یافت نشد.