دیر زمانی است که رمق نوشتن ندارم. خیلی وقت است که در خودم غروب کردهام: غروبی در غربتِ غرب. ستارهی شرق هم دمیدن نیاغازیده است. در میان این همه سرگردانی گاهگاهی قلماندازی روان میشود تا گمانِ بقا را به خودم القا کنم. هر روز میگویم که:
شبهای هجر را گذراندیم و زندهایم
ما را به سختجانیِ خود این گمان نبود!
باری بهانهی این نوشته یادداشتی بود که دوستی پای مطلب کاتب کتابچه نوشته بود و جویای اسم و رسمِ او شده بود. هنوز برای من عجیب است که چرا عدهای در وبلاگ خواهان ردیابی هویت افرادند. آنها که با حلقهی ملکوت آشنایند، با اندک پیگیری و کنجکاوی میتوانند اسامی واقعی تعدادی از نویسندگان ثابت حلقه و البته صاحب ارضِ ملکوت را دریابند. اصلاً کارِ دشواری نیست. به گمانِ من اصلاً مهم نیست که بفهمیم چه کسی دارد از کجا مینویسد، مگر اینکه ماهیت کار امنیتی یا سیاسی باشد که حداقل در کارِ نویسندگان اصلی حلقه نیست. از طرفی، زمانی که تصمیم گرفتم مجال و فضایی برای سایر دوستانم در این حلقه فراهم باشد تا ما فیالضمیرشان را مرتب بر پهنهی اینترنت ارایه کنند، نکتهای را که از همان اول در خاطر داشتم این بود که هیچ ضرورتی ندارد که کسانی که در این وادی با من همقدم و همقلم میشوند مانند من بیندیشند یا موضعگیریهای فرهنگی، سیاسی یا اجتماعی مشابهی داشته باشند. به اعتقاد من، قلم، قلم را تصفیه میکند. من از قلم نمیهراسم. از نیرنگ و ریا بیزارم. از برادرکشی متنفرم. از بیوفایی و ناجوانمردی گریزانم، به هر نام و در هر جامهای که باشد. گاهی اوقات، تمام این جفاها در کسوتِ دین و فرهنگ، یا عشق و معرفت بر ما میرود. من جویای صدق و صفا و یکرنگی بودم و هستم. تا به امروز آنچه از دوستانم در این حلقه دیدهام همین بوده است و بس.
با تمام اینها اگر هزاران سال در لباس عشق و معرفت یا دین و فرهنگ ستمها بر من برود، من آن نیستم که شرطِ مروت را فروبگذارم و مائدههایی را که بر این سفرهی پر نور عشق و معرفت یا دین و فرهنگ برگرفتهام از یاد ببرم و حرمتِ صاحبِ خوان نگاه ندارم و ناسپاسانه همهی خطاها را به پای او بنویسم و جور حرامیان و خطای خائنان را به نامِ حضرتِ دوست بنگارم:
آشنایانِ رهِ عشق گرم خون بخورند
ناکسم گر به شکایت سوی بیگانه روم
رسم وفا را به جا میآورم، ولو عزیزان به ناسزایم برانند. گویی از محور سخن دور شدم. ذهنم چون زبان پریشانی میکند و به این سو و آن سو پر میکشد که سخنانِ دیر مانده را جایی بیرون بریزد. تمام آنچه میخواهم بگویم این است که در کارِ این حلقه حتی اگر هم نویسندگان نامی از خود نیاورند و ابرازِ هویتی عینی و حقیقی نکنند، باز هم حرجی بر آنان نیست. نه اینکه بگویم از بیم آزار یا تهدید باشد. حتی اگر هیچ بیمی هم از تعقیب و تهدیدِ محتسبان و شحنگان نباشد، این از حقوق مسلم انسانیِ هر فرد در روزگار مدرن است که در این صحنهی اینترنت چنان که اراده میکند قلم بزند، کما اینکه بسیارند کسان که چنیناند. در این میان، چه بسا همراهان من دیدگاههایی داشتهاند که من از بن با آنها مخالف بودهام و هنوز راه خودم را میروم. این اما هرگز مانع استمرارِ دوستی یا تداوم ارتباط نیست. در جهانِ امروز تنها با حضور آزادانه و متکثرِ عقاید و آراء میتوان زیست و باید آموخت تا چنین زندگی کرد. آخرآلامر، اگر به روز جزایی باور داشته باشیم، ما خود تنهاییم که باید پاسخگویی پندار، گفتار و کردار خود باشیم. کسی بارِ گناهِ دگری را بر دوش نخواهد کشید. این ماییم که باید خود برای خود میزانی بر پا کنیم و لحظه به لحظه قیامتی در روش و منش داشته باشیم. جز این اگر باشد در شمارِ مردگانیم، مردگانِ صدها هزار ساله. این مختصر را عجالتاً داشته باشید تا بعد. حسرت یک نوشتنِ سیر در دل دارم و آرزوی گریستنی دراز در سر. تا کجا دست دهد این دولت!
مطلب مرتبطی یافت نشد.