کوچه‌سار شب

خیلی وقت است که در پیِ این ترانه بودم. برای بغض‌های امشبی که گذشت، کوچه‌سارِ شب را می‌گذارم روی صفحه. دستِ پری خانم درد نکند که مرا در این قحط‌شهر ترانه و آواز با مجموعه‌اش رهانید. طفلک خودش اینها را گوش نمی‌دهد. می‌گوید گاهی ناخودآگاه اینها در ماشین روشن است و تا بیاید بفهمد چرا، اشک‌هایش سرازیر می‌شوند. نگو با شنیدن این ناله‌ها، تیر به جای زخم‌ها می‌نشیند. آدم اگر دردی در درونش نباشد، با شنیدن اینها شاید فقط کمی اعصابش خرد بشود. اما اگر تو هم روزی رنجِ جدایی کشیده باشی، هر چقدر هم که پوست‌کلفت و بی‌عار باشی، جایی گریه را بی‌بهانه سر خواهی داد. حکایت من اما این است که: «ز بس که گریه نکردم، غرورِ بغض شکست»!

بایگانی