سنت‌زدگی یا فتنه‌ی مدرنیسم؟

در این ماجرای گفت‌گوی ما، صاحب سیبستان و کاتب کتابچه، چه بسا بسیاری از نکاتِ پنهان آشکار شود. آیا سنت زنده و پویاست و سترون نشده است؟ به گمانِ من باید پرسشی را ابتدا روشن کرد که ما از مدرنیته یا از سنت چه می‌طلبیم. به نظرِ من، نمی‌توان از هیچ از اینها متاعی را طلبید که در بازارش یافت نمی‌شود. شأن هر یک را باید حفظ کرد و دانست که کارکردِ هر یک کدام است. همچنان که نمی‌توان از سنت تئوری‌های فلسفیِ مدرن و پیامدهای عملیِ آن نظریه‌ها را بیرون کشید، از مدرنیته نیز نمی‌توان دستاوردهای معنوی و معرفتی سنت را توقع داشت. سنت، به زعمِ من، آنجا که در مقامِ ارایه مقومات و ارکان معنوی یک جامعه است، تا جایی که هنوز مردِ راه و پهلوانِ میدان داشته باشد، زنده است و پر توان. از این منظر نمی‌توان سرنوشت سیاست را به مؤلفه‌های معنوی سنت گره زد.


نسبت میان سنت و مدرنیته را نمی‌توان با نسبت میانِ شتر و هواپیما سنجید؛ اگر چه شاید تکنولوژیِ امروزین از مظاهر مدنیت مدرن است. درست است که باید به نقدِ سنت کمرِ همت بست و کژی‌های آن را گوشزد کرد، اما به همان میزان باید منصفانه در مقامِ نقدِ مدرنیته نیز بود و یکی را نباید در پای دیگری قربانی کرد. از این زاویه اگر به ماجرا بنگریم، شاید آشکار باشد که چرا گاهی اوقات به جای رهیافتی واقع‌گرایانه، موضعی احساسی و عاطفی را اختیار می‌کنیم و هر آنچه را که از مخزن سنت برآمده است تصویب می‌کنیم یا هر چه را که از انبان مدرنیته برون می‌آید بر مسند الوهیت و تقدیس می‌نشانیم. در کارِ هر یک تا گردِ بت‌پرستی بر دامانِ اندیشه و نقد باشد، راهی به دهی نخواهیم برد و اوقاتِ ما یکسره صرف نزاعی بی‌حاصل و دل‌آزار خواهد شد.

بایگانی