راز ابلیسی

امروز هوا یکسره بارانی بود. پس مانده‌ی سرماخوردگی در سرم سنگینی می‌کند. بی‌رمق دست بردم از کتاب‌های روی میز کارم منطق الطیر را برداشتم و صفحه‌ای را باز گردم. ابیات شگفتی آمد. سخت موافق حال بود. می‌نویسم‌اش، شاید حال یکی دیگر هم با این‌ها خوش شد و تازیانه‌ی سلوکی بود.

حق تعالی گفت با موسی به راز
ک«اخر از ابلیس رمزی جوی باز»
چون بدید ابلیس را موسی به راه
گشت از ابلیس موسی رمز‌خواه
گفت: «دایم یاددار این یک سخن
«من» مگو تو تا نگردی همچون من.»
گر به مویی زندگی باشد تو را
کافری نه بندگی باشد تو را
راه را انجام در ناکامی است
نامِ نیکِ مرد در بدنامی است
زان‌که گر باشد در این راه کامران
صد منی سر برزند در یک زمان.

بایگانی