وقتی به آدم شرقی فکر میکنیم، شاید اولین چیزی که به ذهن ما میرسد، آدمی است سنتی، مذهبی، سختگیر و متعصب، شاید هم بیسواد. بر عکس تصور رایج از غربی هم کسی است که مثلاً مدرن است، مذهبی نیست، هیچ نوع تعصبی ندارد، به دنیا اعتنای جدی میکند و الخ. اما نه آن شرقی، عین واقعیت است، نه این غربی همیشه چنین. اما حداقل تصویرهایی که رسانهها از آدم شرقی و غربی میسازند، چنین تصوری را القاء میکند که به اعتقاد من اگر اشتباه نباشد، حداقل نادقیق است.
برای من ایرانی، برای من مسلمان، یک چیز مهم است و همین یک چیز است که برای من میان شرق و غرب پل میزند: برقراری موازنه میان دین و دنیا. برای من دنیا خوار و خفیف نیست. کسب ثروت پلیدکاری نیست. من دنیا را از نگاه صوفیان قدیم نمیبینم که هر چه در دنیا بود را آلودگی میدیدند. دنیا، برای من تا زمانی که در چهارچوب اخلاق باشد، خواستنی است و مطلوب. دین هم به همان اندازه برای من مهم است. در یک کلام، نه دین را به خاطر حرص و ولعِ دنیوی رها میکنم، نه دین را قربانی لذتجویی زودگذر میکنم و نه دنیا را قربانی تعصبهای بیهوده و بیمنطق جاهلانه میکنم. دنیا را آفریدهاند برای آنکه از او تمتع ببری. اسیرش نباید شد، اما تا از چهارچوب اخلاق پا برون ننهادهای، همین دنیا هم مطلوب است. شرحاش به درازا میکشد. اما خلاصهی حرفام این است که وقتی میان دین و دنیا توازنی بر قرار نباشد، و یا دنیا را پلید و گناهآلود بدانیم یا دین و اخلاق را بیهوده و عبث، این گفتوگو میان شرق و غرب هم همیشه ناقص خواهد بود.
لذتجویی را هم در شرق میتوان داشت، هم در غرب. ذات لذتجویی اختصاص به غرب ندارد. در فرهنگ شرقی و حتی در فرهنگ دینی هم میتوان آن را سراغ کرد. نکته در این است که قایل باشی به اینکه باید میان دین و دنیایاش تعادل و توازنی بر قرار باشد. برای اصلاح این تفکر غالب که دین را نقطهی مقابل دنیا میداند، راه درازی باید رفت. بسیار باید نوشت و بسیار باید مبارزهی فکری کرد (این نبرد در هر دو جبههی دینورزان و دنیادوستان است).
بیماری دیگر امانام نمیدهد بیشتر بنویسم. اینها به ذهنام آمد و گفتم تا هوش و حواسام جمع است خوب است منتشرش کنم.
مطلب مرتبطی یافت نشد.