عدالت‌ورزی با ارباب قدرت؟

بعد از این‌که یادداشت «بأی ذنب؟» را نوشتم، دیدم بعضاً عده‌ای در اصالت فیلم شک کرده‌اند و گفته‌اند که زود داوری کرده‌ام و از سر خشم و احساس نوشته‌ام. بگذارید خیلی صریح‌تر و روشن‌تر نظرم را بگویم. فرض را بر این می‌گیرم که این یک فیلم ساختگی باشد. با هزاران رخداد دیگر که این همه آدم، از جمله من، دیده‌ام چه می‌کنید؟ با این همه خبری که خود حاکمیت هم تأییدش می‌کند، چه می‌کنید؟

اما چرا من گاهی اوقات به درشتی می‌نویسم؟ دلیل‌اش بسیار روشن است. آن که بر مسند حکمفرمایی نشسته است، آن‌که قدرت دارد، کسی که قوه‌ی قاهره دارد، با انسان عادی یکی نیست. لذا اگر با اشخاص بتوان و باید مدارا کرد، بدون هیچ تردیدی با ارباب قدرت، باید زبان قاطع و برنده داشت. من یک بار دیگر هم نوشته‌ام که در اسلام، فلسفه‌ی امر به معروف و نهی از منکر اساساً از پایین به بالاست، نه از بالا به پایین. این شهروندان هستند که باید بر حاکمان نظارت داشته باشند از از آن‌ها پاسخ طلب کنند،‌ نه بر عکس. تمام این‌ها تازه با این فرض است که آن‌که در مقام حاکمیت نشسته باشد، هیچ لغزشی مرتکب نشده باشد. در بهترین حالت، حاکمان بسیار پارسا و خداترس هستند. اما من و شما نیک می‌دانیم و نشانه‌های آن هم آشکار است که در میان حاکمان ما بی‌تقوایی مثل طاعونی افتاده است و هیچ کس را پروای خدا و ترس از او نیست. اندک‌اند آن‌ها که قدرت دارند و از خدا می‌هراسند. لذا، هر اندازه که مکلف‌ایم در حفظ آبروی مؤمن، به همان اندازه مکلف‌ایم در آشکار کردن خطای ارباب قدرت. قصه‌ی ابوحنیفه‌ی کوفی و آن کودک را حتماً به یاد دارید. ابوحنیفه از جایی رد می‌شد. کودکی را دید که آرام آرام از زمین لغزانی رد می‌شود. گفت مواظب باش زمین نخوری. کودک گفت تو مواظب باش زمین نخوری. من اگر زمین بخورم عیبی نیست. تو اگر بلغزی مسلمانی می‌لغزد!

اما حاکمانی که از این نقدها بر می‌آشوبند و منتقدشان را به انواع و اقسام اتهامات از خود می‌رانند، خود آشکار است که دیگر نقدپذیر نیستند. پس این نصایح را باید به حاکمان کرد، نه به محکومان. اگر این‌جا چیزی می‌نویسم، نه صرفاً از سر خشم است و احساس. بدون هیچ شکی احساس می‌کنم که چیزی که می‌گویم حقیقتی در خود دارد. قدرت را نمی‌توان به حال خویش رها کرد. قدرت باید مرتباً بدون هیچ ملاحظه و تعارفی نقد شود. گریبان قدرت را باید مدام گرفت. و البته گریبان قدرت را گرفتن هزینه دارد. اما وقتی صاحب قدرت ادعای اخلاق و دین‌داری و اسلام می‌کند، آن‌جاست که می‌توان میزان پای‌بندی‌اش را به این ادعاها دید. خوب، حالا فکر می‌کنید کارنامه‌ی حاکمیت ما بسیار درخشان است؟ من ماجرا را خیلی انسانی می‌بینم. نه به آن‌ها قداست می‌دهم (و به همین دلیل است که خود را موظف به نقد آن می‌بینم) و نه آن‌ها را از شأن بشریت‌شان جدا می‌کنم. آن‌ها در مقام کمال و معصومیت نیستند. بیش از این نمی‌شود از آن‌ها توقع داشت. پس هر چه قدرت و حاکمیت را نقد کنند کم است. فراموش نکنید: قدرت سیاسی، قوه‌ی قاهره دارد، پلیس دارد، زندان دارد، قوه‌ی قضایی دارد. در این‌ها طبیعتاً فساد راه پیدا می‌کند. نقد، مهم‌ترین ابزاری است که این‌ بیماری‌ها را اصلاح می‌کند.

بایگانی